زنی مرموز که به طور مکرر در حیاط جلویی یک خانواده ظاهر میشود، اغلب هشدارهای سرد یا پیامهای آزاردهندهای را میدهد و ساکنان را به پرسش درباره هویت، انگیزهها و خطر احتمالی او وامیدارد.
پس از ناپدید شدن ناگهانی همسر ویل اسپن در پمپ بنزین ، جستجوی ناامیدانه او برای یافتنش او را به مسیری تاریک هدایت می کند که مجبور می شود از دست مقامات فرار کند و ...
یک بازیکن حرفه ای بیس بال (دنزل واشنگتن) و البته سیاه پوست که بازنشته شده است، اکنون به عنوان رفتگر مشغول به کار است تا از پس مخارج خانواده و شراط سخت زندگی بر اید. پسر او به فوتبال علاقه مند شده و قصد دارد به عنوان بازیکن در تیم کالج شرکت کند ولی سر ناسازگاری پدر و پسر بر سر این مسئله شدت گرفته است …
مردی کت و شلوار پوش، با چهره ای غمگین در روز جمعه محل کار خود را ترک می کند. او در مقابل یک پیشگو برای فال تاروت توقف می کند. پیشگو به او می گوید "تو متعلق به اینجا نیستی"، جمله ای که در نهایت او را وارد دنیای زیرزمینی نیویورک می کند...
"کنیا مک کوئین" حسابدار، وقتی بدون برنامه ریزی قبلی به قراری عاشقانه با "برایان کلی" مردی جذاب می رود،عشق را در غیر منتظره ترین مکان و زمان پیدا می کند...
مکس و لولا دو سارق حرفه ای جواهرات هستند. آنها تصمیم دارند بعد از انجام آخرین کار خود که دزدیدن یکی از الماسهای سه گانه ناپلئون است بازنشسته شوند. آنها پس از موفقیت در اینکار و فرار از دست استن لوید، مامور اداره آگاهی، عازم جزیره ای در دریای کارائیب می شوند. اما مکس پس از مدتی احساس می کند که این بازنشستگی زودهنگام مناسب حال او نیست. در همین زمان رئیس گانگسترهای جزیره نزد مکس آمده و به او پیشنهاد می دهد یکی دیگر از الماسهای سه گانه را از یک کشتی سرقت کند…
بعد از اینکه پسری جوان به اسم “جیسون” مقاله ی درسی خود را تکمیل می کند، به طور اتفاقی راهش به سوی یک کارگردان هالیوودی باز می شود. کارگردان به او پیشنهاده یک فیلم اکشن می دهد و جیسون برای فیلم به لوس انجلس سفر می کند...
گرگ يک پرستار مرد است که چند ماهی است به دختری به اسم پم علاقمند شده و اکنون آنها با هم نامزد شده اند. گرگ که می خواهد به رابطه بین شان رسمیت ببخشد و با پم ازدواج نماید خود را آماده می کند تا با خانواده همسر آینده اش ملاقات کند. بنابراین بهمراه پم نزده خانواده او می رود. پدر زن آينده گرگ جک نام دارد و مامور سابق اف.بی.آی بوده است. جک مردی است خشن با پیش داوری های سفت و سختش که معتقد است گرگ بدرد پم نمی خورد. او تصميم دارد گرگ را توسط دستگاه دروغ سنجی که خودش اختراع کرده امتحان نماید. گرگ نيز جوانی است دست و پا چلفتی بنابراین رابطه آنها بدون مشکل از آب در نمی آید و بدين ترتيب ماجراهای بين اين دو آغاز می شود.
ماجراهای سه دوست صمیمی که به "سوبرمها" معروف است را دنبال می کند و دهههاست با هم طوفانهای زندگی را پشت سر گذاشتهاند، چه در ازدواج و بچهداری، چه در خوشیها و غمها.
آدونیس کرید که زیر نظر راکی بالبوا تعلیم دیده، می بایست در جدیدترین مسابقه خود مقابل ویکتور دراگو قرار بگیرد که فرزند ایوان دراگو، حریف سابق راکی بالبوا می باشد.
دو برادر که در اواخر دهه 1980 از خیابان های متلاشی جنوب غربی دیترویت برخاسته و یکی از تأثیرگذارترین خانواده های جنایتکار را در این کشور به دنیا آوردند.
کارآگاه نیک برکات فکر می کرد که برای کار در دایره ی جناییِ پورتلند آمادست , تا اینکه شروع به دیدن چیزهایی کرد که توضیحی براشون نداشت . و بعد از ملاقات با آخرین بازمانده ی خانوادش , نیک به رازی که در پس این وقایع هست پی می بره . نیک مثل بقیه ی آدمها نیست , اون از نوادگانِ نسلی از شکارچی هاست که به اسم “گریم” شناخته می شن. کسانی که مسوول جلوگیری از تکثیر موجوداتِ ماورالطبیعه هستن. و این گونست که داستانِ نیک آغاز می شه , در حالی که در ابتدا نسبت به این جریان بی میله ولی در حالی که مشغول کار بر روی پرونده های جنایی به همراهِ همکارش هست به جریاناتی بر می خوره که باعث می شه با دنیای این موجوداتِ انسان نما ارتباط برقرار کنه...
سریال روایت «مایک» جوانی نابغه است که از دانشگاه اخراج شده و روزگار خود را با فروش مواد می گذراند و ناگهان در یکی از معامله های خود هنگامی که از دست پلیس در حال فرار است خود را در میان مصاحبه ای برای گرفتن یک شغل می بیند، آن شغل چیزی نیست جز دستیاری یکی از بزرگترین وکلای آمریکا «هاروی اسپکتر». با اینکه مایک هیچ تحصیلاتی ندارد اما با نبوغ خارق العاده خود هاروی را مجبور به انتخاب خود می کند اما...
هنگامی که یک پسر نوجوان آفریقایی آمریکایی به شدت توسط پلیس مجروح می شود، تنش و درگیری میان شهروندان آفریقایی تبار و پلیس های سفید پوست در شهر نیوجرسی آمریکا بسیار بالا می گیرد...