« وايات ارپ » ( فاندا ) كلانتر شهر تومستون مى شود تا با كمك « داك هاليدى » دائم الخمر ( ماتيور ) ، انتقام مرگ برادرش را بگيرد . سرانجام كار « وايات » به دوئل با خانواده شرارت پيشه ى « كلانتن » ( كه عامل مرگ برادرش بوده اند ) در اوكى كورال مى كشد...
"مایک"، "چیپ" و "لری" سه گروهبان ارتش آمریکا هستد که در سال 1870 در منطقه سرخپوستان مستقر می شوند. "مایک" و "چیپ" می خواهند تا تصمیم "لری" برای ترک ارتش و ازدواج با "آملیا" زیبا را تغییر دهند. یک شب آنها با یک برده که رویای وارد شدن به ارتش را دارد آشنا می شوند و...
« والتر میتى » ( کى ) ، مردى ساده و معمولى ، مرتب در رؤیاهاى روزانه و شبانهاش خود را در حیطه اى قهرمان مىبیند . تا این که روزى دختر رؤیاهایش ( مایو ) را در واقعیت ملاقات مىکند و مىفهمد که او در چنگال مردمانى خبیث گرفتار آمده است .
برازوس کین، تفنگباز، در مزرعهای مشغول به کار میشود، اما به ناحق متهم به کشتن باب تایرل همکار گاودارش میشود و باید با پیدا کردن قاتل واقعی، خود را پاک کند.
با رسیدن ناوگان به سانفرانسیکو، "بیک بیکر" تلاش می کند با عشق قدیمی خود "َشری مارتین" دوباره ارتباط برقرار کند. از طرفی بهترین دوست او با خواهر "َشری" رابطه عاشقانه دارد...
جان ویات در کودکی شاهد قتل والدین و ربوده شدن برادرش می شود. سال ها بعد، در سفری با کاروان به سمت غرب، با برادرش که اکنون جاسوس باندی است که مرتکب این جنایات شده است، ملاقات می کند. جان و برادرش هر دو عاشق مری گوردون، دختری زیبا و مستقل می شوند.
جان مارتین یک مأمور دولتی است که بهصورت مخفیانه کار میکند. شهروند برجسته، مورگان، یک مرد مسلح به نام گالت را خبر میکند و گالت نیز پوشش مارتین را لو میدهد.
جان دروری وارد شهر میشود و پس از نجات جان یک اسب، مورد استقبال مردم قرار گرفته و از او به عنوان یک قهرمان یاد میشود. مردم از او میخواهند که در مبارزه با شخص مرموزی به نام «هاوک» که سالهاست آنها را با سرقت، آتشسوزی و قتل آزار میدهد، رهبریشان کند.