ریو و کن، مبارزان خیابانی، وقتی چون-لی آنها را برای مسابقات جهانی جنگجویان استخدام میکند، دوباره با هم متحد میشوند. در حالی که با یک توطئه پنهان روبرو هستند، باید با یکدیگر و گذشتهشان روبرو شوند - یا با نابودی روبرو شوند.
هنگامی که یک ترول خطرناک جدید از خواب بیدار میشود، نورا، آندریاس و کاپیتان کریس یک بار دیگر وارد عمل میشوند؛ اما این بار، برای شکست دادن آن به یاری بیشتری نیاز خواهند داشت.
گریسی آبرامز، خواننده محبوب فولک-پاپ، در آمفیتئاتر مشهور رد راکز کلرادو، یکی از آخرین کنسرتهای تور "راز ما" خود را با تمرکز بر مضامین عشق و پاسخگویی اجرا میکند.
آیلین وورنوس، روسپیِ فلوریدا، بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰، هفت مرد را کُشت و ادعا کرد که قربانیانش قصد تجاوز داشتند و او در دفاع از خود آنها را به قتل رسانده است.
چسکا یک برنامهریز عروسی است. وقتی با جدیدترین مشتری خود، سلین که عروس آینده و آرنی که داماد اوست، یعنی شعله سابق و معشوقه پیشینش، ملاقات میکند، از فرصت استفاده کرده تا بالاخره انتقامی را که مدتها برای آن برنامهریزی کرده بود، عملی سازد.
بازیگران جذاب VMX، «ریکا گونزالس»، «جن روزا» و «کریستین برماس» در یک سفر داغ به ویتنام که پس از پیدا شدن جنازه یکی از دوستانشان به تاریکی میگراید، صفحه نمایش را روشن میکنند.
یک خانواده از هم گسیخته اداره یک کسبوکار معتبر داروی گیاهی را بر عهده دارند. مالک شرکت در تلاش برای نوآوری، معجون جدیدی میسازد که به طور تصادفی باعث آغاز یک همهگیری زامبی میشود.
میشل ولف در این برنامهی استندآپ کمدی ویژه، تند و بدون سانسور، دربارهی زنان سفیدپوست، قاتلان زنجیرهای و کنار آمدن با مادر شدن، با صراحت کامل صحبت میکند.
یک تصویرگر لیست دعاهای کریسمس یک دختربچه برای دیگران (از جمله پدر بیوهاش) را پیدا میکند. او با برآورده کردن مخفیانه این آرزوها، خلاقیتش را احیا کرده و شخصیت یک فرشته را میسازد.
مستندی یکساعته به بررسی کار و نفوذ جیم داونی، قدیمیترین نویسنده برنامه SNL میپردازد؛ او که واژه طنز "strategery" را برای تمسخر جورج دبلیو بوش ابداع کرد و "بهترین طنزپرداز سیاسی زنده" لقب گرفته است.
داستان درباره زنی مسن است که در شرایطی که مرگهای متعددی در اطرافش رخ میدهد، به یادآوری عشق قدیمی خود میپردازد. همزمان، یک بازرس در حال دنبال کردن سرنخی است که به راز مخفی این زن و معشوقش منتهی میشود.
شب گذشته، پانزدهم اکتبر ۲۰۲۵، نمایش مد ویکتوریا سیکرت در محوطه بروکلین نیویورک برگزار شد و مثل همیشه پر از بالهای فرشتهای، لباسهای زیر درخشان و انرژی بالا بود. مدلهای معروفی مثل جیجی حدید، آدرینا لیما، باربارا پالوین، اشلی گراهام و الساندرا آمبروزیو روی رموی قدم زدن، و برای اولین بار، ورزشکار آنجل ریس به عنوان اولین ورزشکار وارد صحنه شد. اجراهای زنده توسط میسی الیوت، کارول جی، مدیسون بیر و گروه کیپاپ توایس جو رو حسابی داغ کردن، و سلبریتیهایی مثل سارا جسیکا پارکر هم میان تماشاچیها دیده شدن. این نمایش با تمرکز روی تنوع و جذابیت، نشون داد که برند داره از اشتباهات گذشته درس میگیره.
پسری جوان به نام آبیشک که تازه مدرک مهندسی خود را گرفته است، به علت کمبود کار مجبور میشود به عنوان مشاور دهداری در یک روستای دورافتاده مشغول به کار شود و...
سو بک هیانگ، دختر ارشد پادشاه مورین، به دلیل جاه طلبی خواهر ناتنی اش، سول هی، از مقام شاهزاده خانمی محروم شد. او دختری فروتن و سخت کوش بود که به او آموخته شده بود که به داشته هایش قانع باشد. اما سرنوشتی که برای او رقم خورده بود، سرنوشتی بزرگ بود که نه تنها زندگی او و خانواده اش، بلکه کل کشور را تحت تأثیر قرار می داد. او باید در تلاش برای یافتن جایگاه خود در زندگی و مبارزه برای عشق، با چالش های زیادی روبرو می شد.
این مجموعه به بررسی داستان هایی که بر اساس افسانه های محلی نقاط مختلف ایالات متحده ساخته شده اند، پرداخته و از مسائل وحشتناکی که خود را در زیر پوسته ی این داستان ها پنهان کرده اند پرده برداری می کند.
سایمون کاول، هایدی کلوم، هاوی مندل و تری کروس به قاضی مل بی برای تغییری کاملاً جدید در "AGT" خوش آمد میگویند! داوران برای اولین بار در حالی که تیمهای رویایی از شرکتکنندگان مورد علاقه طرفداران بازگشته را پیشنویس میکنند به مصاف هم میروند - اما در پایان، تنها یک داور و یک بازی در صدر قرار میگیرند.
کلماتی هستن که وایولت در میدان جنگ شنیده و نمیتونه اونارو فراموش کنه. این کلمات توسط شخصی که برای اون عزیز بوده به اون گفته شده، شخصی که بیشتر از همه دوسش داشته و اون هنوز معنی این کلمات رو نمیدونه. در یک زمان مشخص ، در قاره تلسیس. یک جنگ بزرگ که قاره رو به دو قسمت شمالی و جنوبی تبدیل کرده بود ، بعد از چهار سال به پایان رسید، و مردم به نسل جدید خوش آمد گفتن. وایولت اورگاردن، دختر جوانی که به اسم "سلاح" شناخته میشه، میدان جنگ رو ترک کرده تا زندگی جدیدی رو در خدمات پستی "سی اچ" شروع کنه. در اونجا، اون تحت تاثیر "عروسک های خاطرات اوتوماتیک" قرار میگیره، عروسک هایی که افکار مردم رو در خود نگه میدارن و اونارو به کلمات تبدیل میکنن. وایولت کار خودشو به عنوان یک "عروسک خاطرات اوتوماتیک" شروع میکنه، و با احساسات انسان ها مختلف و شکل های گوناگون عشق روبرو میشه و اون تمام این مدت به دنبال معنی اون کلمات میگرده.
در دنیایی که جادو چندین بار نسل بشریت را از انقراض نجات داده است، پسری به نام «شین» توسط پیرمردی که به نام «ماگی» شناخته می شود تربیت و بزرگ شده است. شین خاطرات زندگیِ قبلی خود را به یاد دارد و در کنار پیرمرد به یادگیری جادو مشغول است. شین فهم و اطلاعات خوبی درباره دنیای بیرون ندارد و وضعیت وقتی برایش دشوارتر می شود که ماگی از او می خواهد بعد از رسیدن به سن 15 سالگی خانه را ترک کند.
کن هوکازه پس از موافقت برای کمک به زنی ناشناس، به دنیایی شبیه به بازی منتقل میشود. حال او باید سفری را برای یافتن راهی برای بازگشت به دنیای خود آغاز کند.
داستان پادشاه گئونچوگو، پادشاه جنگجوی باکجه. تحت سلطنت او، پادشاهی روزهای شکوه خود را تجربه کرد، با فتوحات نظامی که باعث شد او بیشتر شبه جزیره کره را کنترل کند و متعاقباً قدرت سیاسی باکجه را تقویت کرد که بزرگترین اوج قدرت باکجه بود.
در دنیایی [پس از یک واقعه فاجعه بار] که توسط «اعداد» کنترل میشه و هر انسانی «شماره» مخصوص هویت خودش رو داره. این اعداد میتونه هر چیزی مربوط به زندگی شخص باشه. این شماره ممکنه مسافتی که شخص طی کرده یا تعداد دفعاتی که دیگران از یه شخص تعریف و تمجید کردن باشه. همچنین اگه این شمارهشون صفر بشه، باعث سقوطشون به ورطه «گودال» میشه. در سال 305 تقویم آلشیان، هینا ماموریتی رو از مادرش که شمارش به صفر رسیده، به عهده میگیره تا به دنبال قهرمان افسانهای بگرده. در مخاطراتش با شمشیرزن نقابداری به نام لیچت آشنا میشه که در تلاشه تا هویت اصلیش رو مخفی کنه، از اونجاییکه که به خاطر شماره بسیار پایینش به عنوان یه عامل منحط و منحرف شناخته میشه.
سه نوجوان با دریافت نامههای مرموزی به دنیایی دیگر به نام «باغ کوچک» منتقل میشوند. ساکنان این دنیا از استعدادهای فرابشری خود برای شرکت در بازیهای مختلف استفاده میکنند. این بازیها میتواند از کارهای ساده گرفته تا دوئلهای مرگبار باشد. گاهی اوقات حتی استعدادهایی که آنها را به این دنیا آوردهاند نیز شرط گذاشته میشود.
شینگو ایچینومیا، 25 ساله، در آستانه یک روز کاری پرمشغله، به خواب میرود. اما با بیدار شدن، خود را در بدن پسری 6 ساله به نام وندلین گرفتار میبیند. وندلین هیچ مهارت اداری ندارد و خانوادهاش فقیر هستند. اما او استعدادی نادر در جادو دارد. وندلین باید راه خود را در دنیایی سخت و دشوار پیدا کند.
هیرو یوکی یه دانش آموز دبیرستانی خوره کامپیوتره که در یک سری وقایع غیرمنتظره بازی کیوامه کوئست رو بدست میاره، این بازی با جمع آوری بهترین فناوری ها ساخته شده و با شعار خودش یعنی "بی نهایت واقعی" هیچ تفاوتی ندارد، گرافیک، رفتار کارکترهای بازی، عطر و بوی گیاهان،یا حتی نسیمی که پوست را نوازش می کنه، و در کل همه چیز به بهترین شکل ممکن هستند، غیر از این که این بازی بیش از حد واقعی و حذف کردن آن بسیار پر دردسر است. از اونجایی که واقع بینانه ترین بازی تاریخ هستش توانایی جسمی بازیکنان در بازی دقیقا همان چیزی هست که در دنیای واقعی دارند و اگر ضربه بخورند بدنشان درد میگیره و اگر زخمی شوند تا چند روز بهبود پیدا نمی کنند. و پاداش بازی فقط احساس موفقیت است. این بازی رو به هیچ عنوان نمیشه سرسری گرفتش و پُر استرس ترین بازی تاریخ هستش.
کانامه، بیخبر از همه جا، به بازی موبایلی جدیدی به نام بازی داروین دعوت میشود. اما پس از ورود به بازی، متوجه میشود که نمیتواند از آن خارج شود و در مخمصهای بزرگ گرفتار شده است.
یک اعجوبه سابق کشتی که در تلاش برای دستیابی به موفقیت است، خود را آماده ترک میبیند تا زمانی که دوباره با یک دوست قدیمی روبرو میشود که اشتیاق او را دوباره برمیانگیزد.
پس از مرگ ناگهانی عموی جی آن، او متوجه یک مرکز خرید مشکوک می شود که او پشت سر گذاشته است. عمویش که بود و چه نوع مرکز خریدی را اداره می کرد؟ قبل از اینکه جی آن حتی بفهمد چه خبر است، توسط افراد ناشناس که به دنبال وسایل عمویش هستند مورد حمله قرار می گیرد.