گروهی 5 نفری در 11 سپتامبر در برج شمال مرکز تجارت جهانی خود را گیر افتاده پیدا می کنند ،آنها با هم کار می کنند، هرگز امیدشان را از دست نمی دهند و تلاش می کنند تا قبل از افتادن حادثه ای غیر قابل تصور،از آنجا فرار کنند ...
سرباز و باستان شناس معروف آمریکایی دانیل نوبل، با همراهی گروهش، به یک سفر برای پیدا کردن سازه ای مخفی از قوم مایا هستند اما به جای آن به کشفی جهنمی میرسند...
چارلی کتون بوکسور قدیمی و بازنشسته ای است و در شرایطی خود را آماده بازگشت به رینگ می کند که مربی یک بوکسور ربات نیز شده. او و ربات دست پرورده اش باید با یک ربات پرقدرت مبارزه کنند…..
این فیلم متمرکز است بر تصمیم جدید جک مبنی بر انتخاب جرج به عنوان پدر خوانده آینده خانواده! جک برای اطمینان از اینکه جرج لیاقت ایت عنوان را دارد سعی می کند که از همه کارهای جرج سر در بیاورد، جاسوسی او را بکنید و در همه کارهایش دخالت کند. این تحقیقات باعث می شود تا جک کشف کند که جرج روابطی عاطفی و نه چندان عادی با اندی(جسیکا آلبا) دارد …
داستان دربارهٔ پدری تازه جدا شده است که با کمک پسر نوجوانش، دوباره قرار گذاشتن را یاد میگیرد. پسر نوجوان هم در این میان، در تلاش است تا قلب دختری را به دست آورد.
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...
داستان سریال در آینده رخ میدهد که ضمیر انسانها دیجیتال شده و قابل ذخیره و انتقال به جسمی دیگر است. یک زندانی در بدنی جدید زنده میشود تا داستان یک قتل پیچیده را حل کند تا بتواند آزادیاش را دوباره به دست آورد