در شهر دور افتاده و سوت وکور آندورا در ايالت آيووا، «گيلبرت گريپ» (دپ) از برادر عقب مانده ي خود «آرني» (دي کاپريو) و مادرش (کيتس) که از فرط چاقي هيچ گاه از خانه خارج نمي شود، مراقبت مي کند. با ورود «بکي» (لوييس) ـ که همراه مادر بزرگش سفر مي کند ـ به شهر، «گيلبرت گريپ» براي نخستين بار عشق را تجربه مي کند.
تایتانیک، قصه عاشقانهی دو جوان از طبقات اجتماعی متفاوت است که در سفر افتتاحیهی بزرگترین کشتی جهان با هم آشنا میشوند. رز، دختری جوان و اشرافی، برای فرار از یک ازدواج اجباری، خود را به دریا میاندازد و توسط جک، یک هنرمند فقیر و سرزنده نجات مییابد. با وجود مخالفتهای اطرافیان، عشق بین این دو جوان شکوفا میشود؛ اما سرنوشت تلخی در انتظارشان است.
بیل کاتینگ قصاب سر دسته آمریکایی ها، حریف ایرلندی خود کشیش والن را که سردسته گروهی ایرلندی به نام خرگوش های مرده است میکشد و آمریکایی ها پیروز میشوند. بعد از گذشت شانزده سال پسر کشیش، آمستردام به نیویورک باز میگردد تا از بیل به خاطر مرگ پدرش انتقام بگیرد...
داستان فیلم مربوط به زندگینامهٔ فرانک ابگنیل است، کسی که شهرتش را به خاطر سابقه فعالیتش به عنوان جاعل چک، کلاهبرداری و حقههای فرارش از دست ماموران بهدست آورد. او در دهه شصت میلادی و در ۱۶ سالگی توانسته بود، چکهای جعلی که مجموعاً به مبلغ ۴ میلیون دلار آمریکا ارزش داشت را در ۲۶ کشور جهان نقد کند، طوری که هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلیبودن چکهای او نبود و تا هجده سالگی، بیش از ۲۵۰ پرواز انجام داد و در ۲۶ کشور جهان به این کلاهبرداریها دست زد. اَبیگنِل به خاطر عضویت جعلی که در «خطوط هوایی سراسری آمریکا» داشت، میتوانست بهصورت رایگان در هتلها اقامت کند و تمام هزینههای غذا و تفریحش بهطور مستقیم به شرکت ارسال میشد. حتی خودش را به عنوان وکیل جا زد و در چندین پروندهٔ دادگاهی شرکت داشت. او سرانجام در سال ۱۹۶۹ در فرانسه دستگیر شد و به دوازده سال زندان محکوم شد که البته پس از گذراندن پنج سال از دوران محکومیت خود به خدمت سازمان افبیآی درآمد تا در شناسایی چک های جعلی و سرقتی کمک کند.
داستان این فیلم بخشی از زندگی «هوارد هیوز» کارگردان و تهیهکننده و خلبان پرآوازه آمریکایی از اواخر دهه ۱۹۲۰ تا اواسط دههٔ ۱۹۴۰ است. او که دچار اختلال وسواسی جبری بود همواره به دنبال شکستن رکوردهای سرعت و فاصله پرواز بود...
پليسي جوان به نام «بيلي کاستيگان» (دي کاپريو) مأموريت مي يابد تا در محفل خلافکاري تنگ و به شدت مراقبت شده ي «فرانک کاستلو» (نيکلسن) نفوذ کند. از طرف ديگر، «کالين سالي ون» (ديمن) به مأموريت از طرف «کاستلو» موفق مي شود در دستگاه پليس نفوذ کند...
«سالمن وندی» (هاونسوئو) در معادن داغ و سوزان الماس در افریقای جنوبی سنگ بسیار با ارزش و خارق العاده ای را کشف می کند. «دنی آرچر» (دی کاپریو) مزدوری که تخصص اش، فروش به اصطلاح «الماس های خون» است با خبر می شود که «وندی»، الماس را در محلی پنهان کرده که هیچ کس فکرش را هم نمی کند. او از «مدی بوئن» (کانلی) روزنامه نگار امریکایی سرخورده، می خواهد تا در پیدا کردن و به چنگ آوردن آن گنج کمک کند…
داستان یک مامور سیا به نام راجر فریس است که برای پیدا کردن یکی از سران تروریست القاعده به نام سلیمان به اردن می رود. در این بین او با پرستاری عرب به نام عایشه آشنا می شود. فیلم مضمونی ضد تروریستی دارد و در عین حال از سیاست های مداخله جویانه امریکا نیز انتقاد می کند. اما به دلیل حضور گلشیفته فراهانی در آن برای تمام ایرانیها فیلم جالب و دیدنی محسوب می شود...
سال ۱۹۵۴ تدی دنیلز، یک مارشال امریکایی، برای تحقیق در مورد ناپدید شدن یکی از بیماران بیمارستان روانی اشکلیف به جزیره شاتر می رود. تدی با تحقیقات زیرکانه و مهارتش، خیلی زود سر نخی از معما بدست می آورد...
دام کاب یک دانشمند علمی است که البته چندان در راه پیش بردن علم تحقیق نمی کند. او موفق می شود که به تکنولوژی دست پیدا کند که از طریق آن موفق می شود به رویاها و و ذهن ها انسان ها نفوذ کند و از این طریق اطلاعات آنها را برباید. فن آوری که کاب به آن دست پیدا کرده است شرکت ها و افراد زیادی را وسوه کرده است تا آن را در اختیار داشته باشند …
نیک کاراوی (توبی مگوایر) که در جزیره لانگ زندگی میکند، مجذوب گذشته مرموز و سبک زندگی اسراف کارانه همسایه خود جی گتسبی (دی کاپریو) میشود. او به سمت گتسبی کشیده میشود تا شاهدی بر تراژدی زندگی او باشد...
فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است و به قدرت رسیدن و سقوط یک دلال مشهور نیویورکی به نام جوردن بلفورت را به تصویر می کشد. فردی که در پرونده ی شفاف سازی مربوط به وال استریت دردسرهای زیادی ایجاد کرد و…
داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام "هیو گلس" (لئوناردو دیکاپریو) است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند؛ او جان سالم به در میبرد و 350 مایل را در طبیعت وحشی می پیماید تا از کسانی که به او خیانت کرده اند، انتقام بگیرد...