زنی با موهای مشکی (لورا هرینگ) در جاده ای از تصادف ماشین جان سالم بدر می برد و دچار فراموشی می شود. او در خانه ای در جاده ی مالهالند لس آنجلس پنهان می شود. «بتی» (نائومی واتس) از اونتاریوی کانادا برای بازیگر شدن به خانه ی عمه اش در لس آنجلس میاید و به زن مو مشکی بر میخورد و او را در پیدا کردن هویتش کمک می کند. تا جایی که این دو به باشگاهی موسوم به “باشگاه سکوت” میروند و در آنجاست که می فهمند هیچ چیز آنگونه که بنظر میرسد نیست...
نوار ویدئویی مرموزی در شهری در شمال غربی اقیانوس آرام، دست به دست می چرخد. نوار، پر از تصاویر عجیب و غریب و ترسناک است که تماشاگرانش پس از تماشای آن، پیامی تلفنی دریافت می کنند که به ایشان هشدار داده می شود که هفت روز بعد می میرند …
«پل ریورز» (پن) بیمار است و در انتظار کسی که بتواند قلبی مناسب به او اهدا کند؛ «کریستیا پک» (واتس) زنی است که بر اثر مرگ شوهر و دو دختر کوچکش در یک تصادف اتومبیل، زندگی و روح و روانش به هم ریخته است و «جک» (دل تورو)، راننده ی فراری مسبب تصادف، به شدت دچار عذاب شده است. تصادف، زندگی این سه نفر را به هم پیوند می دهد…
فیلم بر اساس اتفاقات واقعی ساخته شده است.ترور در سال 1974 برنامه ریزی شده و درباره تاجری است که تصمیم می گیرد برای رسیدن به رویای آمریکایی خود اقدامات شدیدی انجام دهد...
جوانی به نام هنری لتام ( رایان گوسلینگ ) مریض روانی دکتر بتی لوی ( جانین گاروفالو ) است و برای ملاقات خود با پزشکش به مطبش می رود و با دکتری دیگر به نام سام فارستر ( اوان مک گرگور ) مواجه می شود . او از این موضوع سرخورده می شود و به دکتر فارستر می گوید که قصد دارد که در نیمه شب شنبه و تولد خود, خود خودکشی کند...
شش ماه پس از برخورد با "سامارا" و نوار ویدئوی قاتلش،"ریچل کلر" و پسرش شهر را برای زندگی در منطقه ای روستایی جائی که تصور می کنند در امنیت هستند ترک می کنند.مدت کمی پس از رسیدنشان او درباره دانش آموزی که در شرایطی مشابه قربانیان "سامارا" به قتل رسیده است.یکبار دیگر به نظر می رسد جان پسر او در خطر است و...
در سال 1933 تهیه کننده ای جاه طلب بازیگران و خدمه یک کشتی را متقاعد می کند که برای فیلمبرداری به جزیره جمجمه بروند. در آنجا آنها با کونگ، میمون غول پیکری برخورد می کنند که در همان ابتدا عاشق بازیگر اصلی، آن درو، می شود…
در شهر لندن و در یک رستوران روسی یک باند مافیای روسی فعالیت می کند. ریاست این گروه بر عهده «سیمون» و پسر کله شقش «کریل» است. راننده کریل، «نیکلای» خود را به همه افراد ثابت می کند و تنها شرطی که باید بپذیرد فراموشی خانواده است گرچه خود او هم از این بابت ناراحت نیست زیرا نسبت به پدر و مادرش هیچ احساسی ندارد. نیکلای مرموزی که حتی خود کریل هم او را درست نمی شناسد، به سادگی دشمنان خانواده جدیدش را از بین می برد و پله های ترقی را طی می کند، هرچند که هیچ کس هویت واقعی او را نمی داند…
لوییس سالینجر، مامور پلیس اینترپل و النور ویتمن، معاون دادستان می خواهند سر از فعالیت های غیرقانونی یک بانک بزرگ از جمله پول شویی و تجارت اسلحه در بیاورند. در این راه به مشکلات فراوانی بر می خوردند…
فیلمی بر اساس داستانی واقعی :زوج این فیلم هر دو از دستاوردهای زندگی حرفهای خود مغرور و خشنود به نظر میرسند. آنها واجد ثروتاند و به قدرت نزدیک. شوهر بهتازگی بازنشسته شده و در پی ایجاد شغلی جدید است اما همسرش برای انجام مأموریتهای مهم به کشورهای دیگر سفر میکند و اغلب با خستگی ناشی از فشار و استرس کار به خانه بازمیگردد. بنابراین فرزندان دوقلوی آنها بیشتر اوقات فراغت خود را با پدرشان میگذرانند. زن و شوهر در این فیلم با هم ارتباط نزدیک و صمیمانهای ندارند و درست به همین دلیل زمانیکه بحرانی در زندگیاشان پدید میآید، شالودهی زندگی مشترکشان به فرو پاشیدن نزدیک میشود.
در مصیبت یکی از بزرگترین فجایع زیست محیطی تاریخ بشریت، یعنی سونامی اقیانوس هند، خانواده ای در میان ده ها هزار غریبه گیر افتاده و یکدیگر را گم کرده اند...
داستان فیلم درباره ی بازیگری افول کرده به نام ریگن است که سابقاً نقش اَبَرقهرمانی به نام “مرد پرنده” را ایفا می کرده و شهرت و محبوبیت بسیاری داشته است. اما اکنون با فراموشی این فیلم ، زندگی هنری او نیز افول کرده و کمتر فردی است که به مانند گذشته به او بها دهد. از این رو ریگن قصد دارد با اجرای نمایشی بار دیگر در کانون توجه قرار بگیرد. اما…
یک دختر جوان در خانواده ای فقیر به سنی می رسد که کم کم متوجه آرزوهایی که دارد می شود ، مادرش هنرمند و پدرش یک معتاد الکلی است که امید کودکان را با فقر و مشکلات مختلف از بین می برد و دختر جوان مجبور می شود که …