زنی با موهای مشکی (لورا هرینگ) در جاده ای از تصادف ماشین جان سالم بدر می برد و دچار فراموشی می شود. او در خانه ای در جاده ی مالهالند لس آنجلس پنهان می شود. «بتی» (نائومی واتس) از اونتاریوی کانادا برای بازیگر شدن به خانه ی عمه اش در لس آنجلس میاید و به زن مو مشکی بر میخورد و او را در پیدا کردن هویتش کمک می کند. تا جایی که این دو به باشگاهی موسوم به “باشگاه سکوت” میروند و در آنجاست که می فهمند هیچ چیز آنگونه که بنظر میرسد نیست...
فیلم داستان شش شهروند به پیش زمینه های متفاوت است که زندگیشان در لس آنجلس به هم پیوند می خورد.در مرکر فیلم دوستی دو مرد از نژاد و طبقه های اجتماعی مختلف قرار دارد...
خبرنگاری که در حال تحقیق درباره مرگ عجیب زنی است که از ساختمانی در آتش پرید، خود را درگیر فرقه جادوگرانی میبیند که او را در مراسم قربانی کردن خود در فصل کریسمس قرار میدهند...
«هنری اسپنسر» سعی دارد از سر و صداهای محیط صنعتی و کارخانه های اطرافش، دوست دختر همیشه خشمگین اش، و هیمنطور صدای جیغ فرزند عجیب و غریبش که به تازگی بدنیا آمده، جان سالم بدر ببرد...
عکاس مجله "لایف" به لندن می رود تا در مورد یک گروه تئاتر که هیچگاه در طول جنگ جهانی دوم اجراهای خود را از دست نداده اند مطلبی بنویسد.همچنین از طریق فلشبکهایی عشقی در پشت صحنه آشکار می شود...
زنی جوان که به تازگی ازدواج کرده است، توسط روح شرور همسر اولِ درگذشتهاش تسخیر میشود. این تسخیر او را به یک قاتلِ مکار تبدیل میکند که برای رسیدن به خواستههایش از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند.
جورج وینسون، جراح مشهور، با کمک نیروهای ماورایی از مرگ نجات مییابد، اما تحت سلطه زنی شیطانی به نام لیلیان قرار میگیرد. لیلیان با وسوسه کردن جورج، سعی در تصاحب روح او دارد.
هنگامی که یک بمب سرگردان در جریان بمباران لندن، تابوت یک خونآشام را از خاک بیرون کشید، یک گورکن بیخبر با برداشتن میخی که در قلب او فرو رفته بود، ناخواسته این هیولا را دوباره زنده کرد.