چارلز یکی از مدد کاران اجتماعی سالت لیک سیتی است. او در محل کارش با لارا ملاقات می کند و آن ها سریعا به هم وابسته می شوند. متاسفانه لارا هنوز وابستگی های دیگری دارد اما او تقریبا از همسرش جدا شده است. چارلز با خوشبینی این رابطه را ادامه می دهد اما شرایط به دست اطرافیانش دشوار تر و دشوار تر می گردد. آن ها با وجود این شرایط دشوار عاشق یکدیگر می شوند اما دوستان و خانواده شان برایشان مشکلاتی ایجاد می کنند...
«هنری اسپنسر» سعی دارد از سر و صداهای محیط صنعتی و کارخانه های اطرافش، دوست دختر همیشه خشمگین اش، و هیمنطور صدای جیغ فرزند عجیب و غریبش که به تازگی بدنیا آمده، جان سالم بدر ببرد...
ناگهان "لاورا مارس" از چشمهای یک قاتل سریالی ارتکاب جنایات او را می بیند. او با پلیس تماس گرفته و با کمک یک کارآگاه پلیس تلاش می کنند قاتل را متوقف کنند. اما ابتدا باید او را شناسایی کنند...
در نيويورک، دو پيرمرد - يک يهودي و يک آلماني - در يک سانحه ي رانندگي کشته مي شوند. برادر پيرمرد آلماني، به نام «سل» (اوليوير) که از جنايتکاران زمان جنگ نازي هاست و صندوقچه اي از الماس (که از اردوگاه هاي مرگ جمع کرده) پيش برادرش به امانت داشته، به دنبال الماس ها مي آيد و خيلي زود با مأموري امريکايي به نام «داک لوي» (شايدر) درگير مي شود...
این مجموعه دربارۀ فضانوردی به نام استیو آستین (با بازی لی میجرز) است که در یکی از مأموریتها سقوط میکند و به کما میرود و دستها و پاهای او بهشدت آسیب میبینند، طوری که تقریباً از بین میروند. دانشمندان، طی یک عمل جراحی سرّی، دستها و پاهای او را با اعضای مصنوعی (مکانیکی) عوض کرده و حتی یکی از چشمهایش را بهصورت مصنوعی کار میگذارند. بدین ترتیب “استیو” دارای قدرت فوقالعادۀ فراانسانی میشود…