12 نفر از اعضای هیئت منصفه قصد دارند در مورد اعدام شدن جوانی تصمیم بگیرند. تمام اعضا به جزء یک شخص رای بر محکومیت جوان میدهند. به مرور زمان با مخالفت همان یک نفر و دلایلی روشنی که می اورد کم کم ...
یک عکاس خبری (جیمز استوارت) که با پای شکسته مجبور است روی یک صندلی چرخدار باقی بماند از روی بیکاری به تماشای حرکات همسایههای آن طرف حیاط آپارتمانی که در گیتیچویلج دارد مشغول میشود که ...
«جو کابوت» مافيايي (تيرني) و پسرش، «نايس گاي ادي» (پن)، شش نفر گنگستر را استخدام مي کنند تا به يک صرافي الماس دستبرد بزنند. براي سارق ها ـ که هيچ يک، ديگري را نمي شناسد ـ اسم مستعار انتخاب شده: «آقاي سفيد» (کايتل)، «آقاي نارنجي» (رات)، «آقاي بور» (مدسن)، «آقاي صورتي» (بوشمي)، «آقاي آبي» (بانکر) و «آقاي قهوه اي» (تارانتينو). اما سرقت با مشکل مواجه مي شود...
بعد از جنگ های داخلی امریکا برای تحویل یک فرد اعدامی جایزه ای گذاشته اند. حال فردی تصمیم به تحویل دادن مرد تحت تعقیب به کلانتر شهری دیگر می گیرد که در بین راه از سمت تعدادی راهزن و مزدور مورد حمله قرار میگیرد و از دست آنها به یک فروشگاه لباس در روستایی نزدیک پناه می برد و حالا باید هم از جان خود و هم از جان محکومی که در اختیارش است محافظت کند...
پس از اینکه یک زن از تصادف ماشین جان سالم بدر می برد خود را در یک زیرمین ناآشنا پیدا می کند که در آن مردی به او می گوید جانش را نجات داده و آن بیرون، کره زمین بهم ریخته است. اما زن تصمیم به فرار می گیرد و...
کوه نوردی که در حالی در زیر تخه سنگ های بزرگ درگیر کارهای هیجانی خودش است و در ان قسمت گیر افتاده است در پی زنده ماندن خود در انجا همه کاری می کند او نه غذای دارد نه چیزی و باید تمام وسایل و ابزار مورد نیازش رو خودش تامین کند تا ...
«استو» در یک روز عادی برای زنگ زدن به دختری که بدون اطلاع همسرش با او رابطه دارد، وارد باجه تلفن میشود اما زمانی که میخواهد خارج شود مردی به او زنگ زده و او را تهدید میکند که اگر از باجه خارج شود اورا با اسلحه ی دوربین دار خواهد کشت…
۷ نفر غریبه یک روز وقتی بیدار می شوند خود را تنها در یک ماز مکعبی می یابند. بعد از اینکه همدیگر را می یابند سعی می کنند به کمک هم و با استفاده از مهارت ها و استعدادهای خاصشان از حقه های کشنده ی خیلی از اتاق های مکعبی رنگارنگ نجات یابند...
8 کاندید 80 دقیقه زمان دارند تا سرنوشت خود را تغییر دهند اما تنها با پاسخگویی به یک سوال، سوالی که وجود خارجی ندارد یا حتی قابل رویت نیست…فقط به هوش و ذکاوتی نیاز دارد که فرد شایسته را از دیگران تمییز دهد….اما سوال حقیقی چیست؟ برنده ی این رقابت کیست؟ هدف از این آزمون چیست؟...
فضانوردی قرار است بعد از یک ماموریت ۳ ساله بسته ای حامل یک گیاهه را به زمین بفرستد اما هیچ ارتباط درستی با زمین ندارد و تنها همدمش یه کامپیوتر است به اسم گرتی. او که خیلی احساس دلتنگی میکند تصمیم دارد بعد از ۳ سال به زمین برگشته و همسرش را ببیند…
یک راننده کامیون امریکایی در عراق مشغول کار است. بعد از مورد حمله قرار گرفتن توسط گروهی از عراقیها، او در یک تابوت، در حالی که دفن شده است، بیدار میشود. اکنون تنها با یک چراغ قوه و یک تلفن همراه، او باید سعی کند از این تلهی مرگبار بگریزد...
«مگ آلتمن» که به تازگی طلاق گرفته است و دخترش سارا یک خانه جدید در نیو یورک میخرند و خانه ای که میخرند دارای یک اتاق امن هست که غیر قابل نفوذ است. زمانی که سه سارق وارد این خانه می شوند مگ و دخترش به این اتاق می روند، اما این کار مشکل را حل نمیکند و سارقان میدانند که سارا کجاست و چیزی هم که میخواهند در این اتاق هست که...
چند نفر در آسانسور آسمان خراشی گیر کرده اند و امدادگران نمی توانند راهی برای کمک به آنها پیدا کنند. پس از مدتی توسط نیروی نامشخصی مرتبا مورد حمله قرار می گیرند و آنها متوجه میشوند که شیطان در بین یکی از آنهاست …
دیوید دریتون یک نقاش است که بهمراه پسرش بیلی در یک شهر کوچک زندگی می کند. او یکروز که مشغول کار در گالری نقاشی می باشد ناگهان طوفان مهیبی باعث شکستن یک درخت و افتادن آن بر روی پنجره استدیو می شود. دیوید با دیدن این شرایط بهمراه بیلی و همسایه شان برنت عازم مرکز شهر می شود تا از فروشگاه مرکزی مقداری مایحتاج ضروری برای مقابله با طوفان خریداری کند. در همین موقع مه عجیب و مرموزی شهر را فرا می گیرد و رفته رفته غلیظ تر می شود. دیوید و سایر افرادی که در فروشگاه هستند ناگهان با مردی با سر و وضع خونین مواجه می شوند که سراسیمه وارد فروشگاه می شود. در ادامه آنها متوجه می شوند که موجودات خطرناکی در مه وجود دارند که انسانها را مورد حمله قرار می دهند. دیوید در این شرایط می کوشد تا همه را آرام کرده و راه حلی منطقی برای این موضوع پیدا کند اما زنی به اسم کارمودی معتقد است که خداوند بخاطر گناهان آنها این بلا را بر سر آنها نازل کرده است…
در شبی بارانی عده ای برحسب اتفاقاتی غیر مترقبه که بهم مربوط است به یک متل پناه می آورند. اکنون ۱۱ نفر در متل حضور دارند. یک بازیگر زن و محافظش،یک پلیس و زندانی اش،یک دختر بدکاره،یک خانواده ی سه نفره ، یک زوج جوان و صاحب هتل. با کشته شدن یکی از آنان اوضاع بهم می ریزد. در مدتی کوتاه نفر دومی کشته می شود، قاتل نشانه هایی برای آنها می گذارد، او برای هر جسد شماره ای می گذارد. نفر اول ۱۰ ، نفر دوم ۹ و … ، این به معنای کشته شدن ۸ نفر دیگر است و اینکه قاتل همان نفر یازدهم است …
چهار ریاضیدان که یکدیگر را نمی شناسند توسط مزیبانی مرموز برای حل یک معما دور هم جمع می شوند.آنها متوجه می شوند اتاقی که در آن گرفتار شده اند در حال کوچک شدن است و اگر نتوانند معما را به موقع حل کنند کشته خواهند شد...
فیلم درباره ایوان لاک ؛ مدیر ساخت و ساز موفق ولزی است که بدون فکر قبلی از بیرمنگام به سمت لندن با ماشین خود سفر میکند و با موبایل بر مشکلات شخصی و کاری خود غلبه میکند...
هشت غریبه در اتاقهایی مکعبی شکل از خواب بیدار می شوند بعد از مدتی در می یابند که خروجی هر مکعب به یک اتاق جدید است که خطرات زیادی آنها را در آنجا تهدید می کند ...