Boyhood
7.9 (میانگین رآی 332,499 نفر)
100 نمره منتقدین
8 امتیاز کاربران ( 60 رای)

Boyhood ( 2014 )

تاریخ انتشار : 2014/08/14
مِیسون شش ساله به همراه مادر و خواهرش، سامانتا، در تگزاس زندگی می‌کند. پدرش به تازگی آن‌ها را ترک کرده است. فیلم، زندگی مِیسون و خانواده‌اش را در طول ۱۲ سال آینده که طی آن به یک مرد تبدیل می‌شود، دنبال می‌کند...
Boyhood
  • توضیحات :

    فيلم دوبله فارسي «پسربچگی»
    دوبله شده توسط موسسه معتبرداخلی


    نسخه هایی که با این نماد CC نشان داده شده‌اند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی هستند.

    کیفیت: BluRay 2160p 4K حجم : 7.46 گیگابایت انکودر: YIFY
    کیفیت: BluRay 1080p حجم : 2.60 گیگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 1080p حجم : 2.27 گیگابایت انکودر: YIFY
    کیفیت: BluRay 1080p x265 حجم : 1.30 گیگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 1080p x265 حجم : 2.58 گیگابایت انکودر: RARBG
    کیفیت: BluRay 720p حجم : 998.62 مگابایت انکودر: YIFY
    کیفیت: BluRay 720p x265 حجم : 670 انکودر: NightMovie CC
    نسخه دوبله فارسی کیفیت: BluRay 1080p حجم : 2.8 گیگابایت انکودر: NightMovie
    نسخه دوبله فارسی کیفیت: BluRay 720p حجم : 1.6گیگابایت انکودر: NightMovie
    دانلود صوت دوبله به صورت جداگانه
    • کیفیت: Stereo 128
    • مدت زمان: 02:45:38
    • فرمت: mka
    • حجم: 155 مگابایت
    در صورتی که قبلا فیلم را دانلود کرده اید، این فایل صوتی را دانلود کرده و طبق آموزش زیر روی فیلم زبان اصلی بگذارید.
    • DarkPassenger
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      DarkPassenger
      شنبه, ۲۱ اس‍ ۱۳۹۵ ساعت ۰۰:۴۹
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      • شخصیت پردازی
      • 13 سال فیلمبرداری فیلم
      نقاط ضعف
      پسر بچگی ( Boyhood) درام حماسی آمریکایی‌ای است محصول سال ۲۰۱۴ به نویسندگی و کارگردانی ریچارد لینکلیتر و بازی پاتریشا آرکت، الار کولترین، لورلای لینکلیتر و ایتن هاک. این فیلم به طور مداوم در یک دورهٔ دوازده‌ساله با فیلمبرداری از الار کولترین که از کودکی به بزرگسالی می‌رسید، ساخته شده است. فیلمبرداری این فیلم در تابستان ۲۰۰۲ شروع و در اکتبر ۲۰۱۳ به پایان رسید. این فیلم اولین بار در جشنواره فیلم ساندنس سال ۲۰۱۴ آمریکا منتشر و با استقبال خیره کننده منتقدین همراه بود. نمایش رسمی فیلم به میانهٔ سال ۲۰۱۴ محول گردید.

      پسر بچگی همچنین در بخش اصلی جشنوارهٔ ۶۴ فیلم برلین در بخش رقابتی نامزد دریافت خرس طلایی بهترین فیلم بود و در نهایت خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی را برای «لینکلیتر» به ارمغان آورد و در جشنواره فیلم سیاتل نیز جایزهٔ بهترین فیلم، کارگردانی و بازیگری را بدست آورد.ریچارد لینک لیتر ابتدا نام فیلم را "دوازده سال" گذاشته بود اما وقتی در اواخر فیلمبرداری متوجه شد که فیلمی با نام دوازده سال بردگی به کارگردانی استیو مک کویین در حال ساخته شدن است بخاطر اشتباه نگرفتن نام فیلم تصمیم گرفت اسم آنرا عوض کند و سرانجام بعداز مدتی با پیشنهاد همه اعضای گروه نام "پسرانگی" برای فیلم انتخاب شد.

      پسر بچگی در سال 2015 در شش رشته از جمله بهترین فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار شد اما آن سال ،سال درخشش فیلم بردمن بود که جوایز اصلی را بنام خود ثبت کرد و پسر بچگی در نهایت موفق شد تنها جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن برای پاتریشیا آرکت را بدست آورد.

      زمان؛ این کلمه ی انتزاعی که همیشه غلبه بر آن از آرزوهای انسان بوده و هست و خواهد بود. لینکلیترِ باریک بین، در جدیدترین اثرش، به تکاندهنده ترین شکلِ ممکن، گذرِ زمان را به بیننده نشان می دهد و این اولین نکته ای ست که موجب می شود فیلمِ او مورد توجه قرار بگیرد ( به عقیده ی برخی، خیلی بیشتر از آنچه که باید )، چون یک جورهایی جادویی به نظر می رسد. در تاریخ سینما، بوده اند فیلم های بسیاری که از تمهیدِ بازیگرانِ هم شکل یا گریم، برای نشان دادن سیرِ صعودیِ سنِ آدم ها استفاده بُرده اند، اما لینکلیتر ایده ی عجیبِ دیگری دارد: او این سیرِ بزرگ شدن و پیر شدنِ آدم هایش را به شکلی کاملاً طبیعی، با فیلمبرداری در طول سیزده سال به تصویر می کِشد. دیدنِ میسون که همینطور بزرگ و بزرگ تر می شود و قیافه اش و صدایش جا می افتد، دیدنِ مادرش که همینطور شکسته تر می شود و همینطور مشاهده ی بزرگ شدنِ بقیه ی آدم های داستان، به خودیِ خود تصویرِ تکان دهنده و عجیبی ست که لینکلیتر، بدونِ فاصله گذاری، بدونِ نوشتنِ سال های سپری شده، بدونِ حتی تمهیداتی مثل فید اوت یا مواردِ دیگر که عموماً برای گذر زمان در سینما از آن ها استفاده می شود، بدونِ همه ی این ها به تصویر می کِشد تا گذر زمان را خیلی بی پرده تر و با تمام واقعیت های تکان دهنده اش ببینیم. وقتی میسونِ نوجوان با چهره ای کودکانه و موهایی کوتاه به اتاق می رود و روزِ بعد، میسونی قد بلندتر، با چهره ای جا افتاده تر و موهایی بلندتر و صدایی دورگه از اتاق بیرون می آید، گذر زمان را با تمام وجود حس می کنیم و این جادوی فیلم است، چرا که فیلم دغدغه ی همیشگی آدم ها را جلوی چشمش می آورد.

      خیلی از ما، زیاد فیلم های دورانِ گذشته مان را مرور می کنیم، اگر خانواده ی خوش ذوقی داشته باشیم که مراحلِ بزرگ شدنِ ما را با یک دوربینِ ساده فیلمبرداری کرده باشند، خیلی از ما با دیدنِ این فیلم های تاریخی ( ! )، با دیدنِ خودِ کودک مان، خودِ نوجوان مان در آستانه ی مدرسه رفتن، خودِ جوان مان در جشن تولدمان مثلاً، حس عجیبی به گذر زمان پیدا می کنیم. اصلاً همین تغییر و تحولِ فیزیکیِ ما، حتی برای خودِ ما هم گاه باورنکردنی می شود. و شاید حتی گاه با نگاهی کلی به آنچه که گذشته، حسرت بار به آنچه که تاکنون اتفاق افتاده نگاه کنیم و شاید حتی از اینکه ببینیم چه گونه بوده ایم و حالا چقدر زمان رفته و به چه رسیده ایم، ترس هم برمان دارد. و این فیلم با یک ایده ی غریب، این گذر زمان را در دو ساعت خلاصه کرده و پیش رویمان گذاشته.

      ما با دیدنِ میسون یا خواهرش که حالا برای خود سن و سالی پیدا کرده اند ـ وقتی به تصاویرِ ابتدایی فیلم برمی گردیم و کودکی شان ( کودکیِ واقعیِ خودشان ) را به یاد می آوریم ـ به شدت تحت تاثیر قرار می گیریم و کارکردِ این، مثل همان فیلم های خانوادگیِ خودمان است، انگار گذرِ عمرِ خودمان را دیده ایم و در این گذر، همچنانکه ترسیده ایم و متعجب شده ایم و سر در نیاورده ایم که “چطور شد که اینطور شد!”، همچون مادر میسون، گاه دچار تردید نسبت به آنچه که گذشته هم شده ایم؛ مادر جایی در انتهای فیلم، وقتی حالا دیگر چهره ی تکیده ای پیدا کرده، با دیدنِ میسونِ جوان که دارد آماده می شود که از پیشِ او برود ( برود شهری دیگر برای دانشگاه )، ناگهان می زند زیرِ گریه و جمله ی عجیبی می گوید: (( فکر می کردم بیشتر از اینا باشه. )) و این جمله ای کلیدی ست که ما خیلی وقت ها پیشِ خود تکرار کرده ایم وقتی که به عقب بازگشته ایم. همیشه فکر می کردیم بیش از این ها باید باشد و در آن لحظه ی انتهایی، تردید و ترس برمان می دارد که آیا فقط همین بود؟ زندگی ما چه شد؟ ما دنبال چه بودیم؟ و حالا چرا اینجاییم؟ و در اینجاست که واردِ جنبه ی دیگری از مفهوم اثر می شویم که اتفاقاً با گذر زمان معنا پیدا می کند؛ استفاده از زمان. نکته ای که ما انسان ها هیچ وقت نمی توانیم به تمامی از آن راضی باشیم.

      فیلم می گوید: (( نمی شه از همین چیزی که داریم، لذت ببریم؟ )) و البته با زیرکی به این سئوالِ خودش، جوابِ واضحی نمی دهد و حتی در انتها، با این جمله که : (( این زمان است که ما را تحت سلطه ی خود دارد )) موضوع را پیچیده تر ( بخوانید تلخ تر ) هم می کند. زمان، خواهی نخواهی، می گذرد و اینکه فکر کنی چیزی به دست آورده ای یا نه، قطعاً بستگی به خودت دارد و شاید نزدیک ترین شخصیتِ داستان به روح و مفهومِ کلی اثر، همانا پدرِ میسون باشد؛ مردی که قدرِ لحظات را می داند.

      منبع : سینمای من

عناوین مشابه

Titanic (1997)
7.9
تایتانیک، قصه عاشقانه‌ی دو جوان از طبقات اجتماعی متفاوت است که در سفر افتتاحیه‌ی بزرگ‌ترین کشتی جهان با هم آشنا می‌شوند. رز، دختری جوان و اشرافی، برای فرار از یک ازدواج اجباری، خود را به دریا می‌اندازد و توسط جک، یک هنرمند فقیر و سرزنده نجات می‌یابد. با وجود مخالفت‌های اطرافیان، عشق بین این دو جوان شکوفا می‌شود؛ اما سرنوشت تلخی در انتظارشان است.