فوریه 1999: موج جدیدی از قتلهای وحشیانه چشم شیکی و دایسوکه را به خود جلب کرد، پسر عموی میکیا که در سال 1995 به تحقیق درباره قتلها پرداخت. میکیا بیشتر و بیشتر نگران او می شود و تحقیقات خود را آغاز می کند که ...
چهار داستان جنایی متفاوت، که در مرکز آنها مردی درشت اندام با چهرهای خشن قرار دارد که به دنبال قاتل معشوقهاش گلدی است، مردی که با پلیس فاسد شهر گناه درگیر میشود و بعد از یک اشتباه وحشتناک تحت تعقیب قرار می گیرد، یک مامور پلیس که جانش را برای محاقظت از یک دختر به خطر می اندازد، و یک قاتل که به دنبال کسب در آمد از راه خودش است.
امریکا. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۸، نوجوانی به نام «دانی دارکو» (جیک جیلنهال) یک شب توی خواب راه می افتد و از خانه خارج می شود و با خرگوش غول پیکر و زشت رویی به نام «فرانک» (دووال) ملاقات می کند که به او می گوید دنیا۲۸ روز و ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۱۲ ثانیه ی دیگر نابود خواهد شد …
در سال 1982 یک سفینه فضایی غول پیکر، حامل گروهی از موجودات فضایی ملقب به «میگو»، در آفریقای جنوبی ظاهر شد. 28 سال بعد، دیگر از آن خوش آمدگویی ابتدایی انسانها خبری نیست. منطقهای که موجودات فضایی در آن فرود آمدند اکنون به یک منطقه نظامی بنام «ناحیه ۹» تبدیل شده است، جایی که این موجودات در آن حبس شدهاند و در شرایط سختی به سر می برند...
نینا سیرز دختری است که همه دوران کودکی و نوجوانی خود را به فراگیری و تمرین رقص باله گذراندهاست. نینا به عنوان یک بالرین حرفهای و ستاره یک شرکت معتبر، در تلاش برای بهدست آوردن نقش اول باله معروف دریاچه قو اثر چایکوفسکی است. اما مدیر شرکت و طراح رقصهای این باله، که در مورد توانایی نینا برای این بازی در دو نقش قوی سفید و معصوم و قوی سیاه اغواگر، مطمئن نیست، قابلیتهای او را زیر سئوال میبرد.
داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام "هیو گلس" (لئوناردو دیکاپریو) است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند؛ او جان سالم به در میبرد و 350 مایل را در طبیعت وحشی می پیماید تا از کسانی که به او خیانت کرده اند، انتقام بگیرد...
سالها پس از اینکه یک بیماری بیشتر انسانها را از بین برده و تعدادی از آنها را تبدیل به هیولا کرده،تنها بازمانده نیویورک تلاش می کند برای این بیماری یک درمان بدست بیاورد...
خانوادهای از ابرقهرمانهایی که سعی می کنند زندگی کاملا معمولی ای را در بین مردم داشته باشند، از روی اجبار وارد یک نبرد می شوند تا دنیا را نجات دهند...
«جیمز کول» (ویلیس)، یک زندانی حکومتی است که در سال 2035 به شرطی با آزادی اش موافقت می شود که به زمان گذشته برگردد و مانع گسترش یک بیماری ویروسی شود. این بیماری باعث نابودی بیش تر مردم کره ی زمین شده و به خاطر آلودگی هوا، بازماندگان در زیرزمین زندگی می کنند.
در «اسکای فال» وفاداری جیمز باند به «ام» مورد آزمون قرار میگیرد و این زمانی است که گذشته «ام» فاش می شود و «ام آی ۶» (اداره اطلاعات خارجی بریتانیا) مورد حمله قرار میگیرد. در همین حال ۰۰۷ باید تهدیدها را خنثی کند، بی آنکه برای اش مهم باشد این کار به لحاظ شخصی چقدر برایش هزینه دارد…