یک گروه نخبه متشکل از شش سرباز سیاهپوست، به رهبری برده سابق، باراباس، به یک ماموریت انتحاری فرستاده شدهاند؛ برای نفوذ به یک قلعه کنفدراسیون در اعماق جنگلهای آرکانزاس و منفجر کردن توپهای دوربرد آن، که مسیر جنگ را تغییر میدهد.
«آلیس» که همچنان به دنبال نابود کردن تشکیلات آمبرلا است، با گروهی از بازماندگان همراه می شود که به دنبال رسیدن به یک مکان امن مشهور به «آرکدیا»، هستند.
دهه ي ۱۸۶۰. «جيمز وست» (اسميت) و «آرتيموس گوردون» (کلاين) دو مأمور فدرال با ويژگي هاي کاملا متضاد هستند. رئيس جمهور ايالات متحد از آن دو دعوت مي کند تا نابغه اي با مقاصد شيطاني به نام «دکتر آرليس لاولس» (برانا) را بيابند و دستگير کنند...
آبراهام لینکلن (شانزدهمین رئیسجمهور ایالات متحدهٔ آمریکا) که قبل از ورود به دنیای سیاست، مادرش توسط خون آشام ها به قتل رسیده بود در پی انتقام از آن ها بر می آید، در شرایطی که برده داران از برده های خود به عنوان غذای خون آشام ها استفاده می کردند...
پس از اینکه یک کوسه 70 فوتی در آب یافت می شود که به نظر می رسد از گونه های منقرض شده باشد، تیلور به ایستگاه تحقیقاتی فراخوانده می شود اما کوسه فرار کرده و...
سفینه غارتگر ها دوباره به زمین بر میگردد و در دل جنگلی سقوط میکند . گروه غارتگران یک سرباز به زمین میفرستد در حالیکه تنها بیگانه زنده مانده در حال تولید مثل است .…
در دنیایی متعلق به آینده، قرن هاست که بین انسان ها و خون آشام ها جنگ وجود دارد. در یکی از همین درگیری ها، خون آشام ها به خانواده ای حمله می کنند و دختری را به اسارت می برند. کشیشی که بین مردم و در شهری محصور شده زندگی می کند، متوجه می شود که آن دختر، برادرزاده ی اوست. او همراه با دوست برادرزاده اش که کلانتر شهر محسوب می شود و به رغم مخالفت اصحاب کلیسا، تصمیم می گیرد برای مقابله به دل خون آشام ها بزند. با نزدیک شدن به محل آن ها و پیدا کردن ردی از برادرزاده اش، کم کم متوجه می شود این گروگان گیری در واقع یک تسویه حساب قدیمی است.