هنگامی که گرگ سسترو، یک مشتاق بازیگری با تامی ویسائو مرموز و عجیب آشنا میشود و دوستی خاصی بین آنها شکل میگیرد و برای به تحقق پیوستن رویاهایشان به هالیوود سفر میکنند.
پیش از تماشای « هنرمند فاجعه » می بایست اطلاعات دقیقی از شخصیت اصلی داستان یعنی تام ویزو کسب کرد چراکه بدون شناخت او، این فیلم برای مخاطب تا حدودی گنگ و نامفهوم خواهد بود و حتی بسیاری از شوخی های فیلم ناکارآمد جلوه خواهند کرد.
تام ویزو یکی از عجیب و غریب ترین چهره های هالیوود در تمام دوران صنعت فیلمسازی به شمار می رود. وی گذشته کاملاً مجهولی دارد و تنها حدس و گمانها درباره زندگی او صدق می کند بطوریکه هیچکس اطلاعات دقیقی از رقم سن و سال او نیز ندارد! اما آنچه که نام ویزو را بر سر زبانها انداخت، اقدام او برای ساخت فیلمی تحت عنوان « اتاق » بود که در سال 2003 با بودجه ای نزدیک به 6 میلیون دلار ساخته شد. اثری که سالهای سال است به عنوان یکی از بدترین آثار تاریخ سینما شناخته می شود بطوریکه تمام اجزای ساخت آن از فیلمبرداری گرفته تا بازیگری و فیلمنامه در سطحی ترین شکل ممکن ارائه گردیده است.
هیچکس به درستی نمی داند که بودجه سنگین 6 میلیون دلاری ساخت « اتاق » چگونه توسط ویزو بدست آمد. بودجه ای که برای ساخت اثری که لوکیشن ثابتی دارد و بازیگر حرفه ای ندارد غیرقابل تصور است اما دلیل رقم خوردن این هزینه سنگین، تعویض مکرر بازیگران فیلم و همچنین تصمیم های عجیب و غریب ویزو برای ساخت لوکیشن های غیر ضروری بود که در نهایت باعث تحمیل این هزینه سنگین به فیلم گشت؛ هزینه ای که البته تاثیری بر انگیزه ویزو نداشت و او حتی حاضر بود بیش از آن را صرف فیلم نماید!
با اینحال، « اتاق » خیلی زود تبدیل به اثر محبوب مخاطبین سینما شد و دلیل آن هم بازخوانی دیالوگ های فاجعه بار فیلم در سطح گسترده بود بطوریکه حالا از « اتاق » به عنوان یک فیلم " کالت " در تاریخ سینما یاد می شود. اثری که هر خط دیالوگ آن بارها توسط مخاطبین سینما بازگو و به تمسخر کشیده شد اما همین رویه باعث شد تا فیلم در سطح وسیعی به نمایش درآید و حتی پس از آن کنفرانس های خبری، کتاب ، اجرای زنده و بسیاری دیگر از اتفاقات هیجان انگیزی که برای فیلمهای مطرح رخ می دهد، شامل حالش شود. « فاجعه هنرمند » قرار است به زندگی عجیب تام ویزو بپردازد و مراحل ساخت فیلم « اتاق » نیز نقش مهمی در داستان خواهد داشت.
داستان فیلم از جایی آغاز می شود که گِرگ سسترو ( دیو فرانکو ) رویای تبدیل شدن به یک بازیگر را در سر می پروراند و از این رو در کلاسهای بازیگری شرکت کرده است. وی پس از مدتی با تامی ویزو ( جیمز فرانکو ) آشنا می شود که نترس و جاه طلب است. این دو بزودی تبدیل به دوستان صمیمی می شوند و برای دنبال کردن رویایشان در بازیگری به لس آنجلس می روند. اما پس از اینکه نمی توانند در این راه موفق شوند، تصمیم می گیرند تا اینبار خودشان فیلمی را بسازند و اکران کنند و این در حالی است که آنها هیچ سررشته ای از سینما ندارند و...
در تمام سالهای اخیر تام ویزو بارها و بارها توسط رسانه ها و مردم به تمسخر کشیده شده و کلام و رفتار او مورد تقلید بسیاری از دابسمش های خارج از کشور قرار گرفته است. « هنرمند فاجعه » با توجه به وضعیت کلی زندگی تام ویزو می توانست موقعیت های طنز فراوانی در اختیار سازندگانش قرار دهد تا به این ترتیب، تام ویزو و تمام اقداماتش را دست بیندازد و شوخی های جذابی خلق نماید، اما جیمز فرانکو از این اقدام خودداری کرده و رویه هوشمندانه تری را پیش گرفته تا فیلم تنها یک اثر کمدی با انبوهی از موقعیت های کمیک فیزیکی نباشد که به هدف خنداندن مخاطب به سینما آمده باشد.
فرانکو به خوبی در فیلم به سراغ ذهن تام ویزو می رود و به جای آنکه او را دست بیندازد، سعی می کند به آن نزدیک شود و لحظاتی از خلوت او را به تصویر بکشد که کمتر در سالهای اخیر به آن پرداخته شده است. تام ویزو اگرچه هرگز یک سینماگر نبود و حتی کوچکترین اطلاعی از این صنعت نداشت، اما سرسختی و تلاش باورنکردنی برای واقعیت بخشیدن به رویاهایش پیش گرفت و در این راه از کوچکترین اقدامی سرباز نزد. این بخش از زندگی ویزو تابحال کمتر مورد بحث قرار گرفته اما فرانکو با « هنرمند فاجعه » به سراغ مطرح کردن این موضوع رفته که ویزو قرار نیست یک دلقک رسانه ای باشد بلکه به عنوان فردی که همتِ بالایی دارد قابل تحسین است. ویزو در « هنرمند فاجعه » این فرصت را یافته که بیشتر از ناتوانی هایش در ساخت یک اثر سینمایی به او و زندگی اش پرداخته شود.
بدیهی است که در کنار شخصیت پردازی مناسب تام ویزو ( البته مانند آنچه که در واقعیت وجود دارد، فیلم اشاره چندانی به سوالات اساسی درباره گذشته ویزو مانند منابع مالی اش نمی کند و آن را سر بسته نگه می دارد ) ، فیلم لحظات مفرح فراوانی و جذابی را رقم زده است. بازخوانی پرونده دیوانگیِ ساخت فیلمِ « اتاق » و اتفاقات عجیب و غریبش، قطعاً برای آن دسته از تماشاگرانی که اثر مذکور را مشاهده کرده اند می تواند جذاب و تماشایی باشد. رفتارهای ویزو در پشت و مقابل دوربین باعث شده تا موقعیت های کمیک فیلم ناب و بدیع به نظر برسند و بتوانند لبخندهای بیشتری را بر لب مخاطب بنشاند. سکانس های فاجعه آمیز نسخه اصلی « اتاق » مانند سکانس پشت بام ، در « هنرمند فاجعه » بازخوانی شده که یکی از جالب ترین بخش های فیلم را تشکیل می دهد.
بخش بزرگی از موفقیت های « هنرمند فاجعه » بدون شک به جهت بازی قابل توجه جیمز فرانکو در نقش تامی ویزو می باشد. فرانکو موفق شده با ظرافتی تحسین برانگیز، رفتار و نوع گفتار ویزو را تقلید نماید. او چنان در نقش ویزو فرو رفته که به راحتی می توان در لحظاتی از فیلم به حماقت و دیوانگی او با صدای بلند خندید و در لحظاتی دیگر او را بابت اراده آهنینی که دارد ستود. دیگر بازیگران فیلم مکمل فیلم نظیر برادرِ جیمز فرانکو یعنی دیو فرانکو، بازیهای بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته اند. البته این نکته را هم نباید از یاد برد که برخی از بازیگران و در کل شخصیت های فیلم که اتفاقاً توسط بازیگران شناخته شده ای نظیر جاش هاچرسون به تصویر کشیده شده، از پرداخت مناسبی برخوردار نیستند. شاید بهتر می بود دلایل بهتری برای حضور آنها در داستان مطرح می شد تا منفعل به نظر نرسند.
« هنرمند فاجعه » اثری شایسته درباره بدترین فیلم تاریخ سینماست! به نظر می رسد که تام ویزو سرانجام پس از بیش از یک دهه موفق شده به آرزوی جاه طلبانه اش جامه عمل بپوشاند و حالا ستاره اصلی یکی از تحسین شده ترین فیلمهای سال است که طرفداران بسیار بیشتری نسبت به گذشته خواهد یافت و در کنار آن، بدترین فیلم تاریخ سینما که توسط او ساخته شده نیز محبوبیت بیشتری نزد عموم تماشاگران خواهد یافت. جالب آنکه نمونه وطنی تام ویزو در ایرانِ خودمان نیز وجود دارد که دقیقاً آنچه که تام ویزو در زندگی اش تجربه کرده را پیش گرفته است. اثر او بارها و بارها برای یک ملت ارسال شده و دیالوگ های آن رفته رفته در حال تبدیل شدن به یک فرهنگ عمومی است و احتمالاً دیری نمی پاید که می بایست از آن نیز به عنوان یک « کالت » نام برد. تنها تفاوت در اینجا آن است که نمونه وطنی سرمایه هنگفت ویزو را نداشت!
بعضی وقتا زندگی آنطور که ازش انتظار داریم پیش نمیرود. "پت سولاتانو" همه چیزش را باخته. خانهاش، شغلش و حتی همسرش. هم اکنون او بر بازسازی زندگیش مصمم است و میخواهد رابطهش با همسرش را درست کند ولی باید شرایط سختی را پشتسر بگذارد...
داستان درباره پادشاهی است که توانست بر مشکل لکنت خودش غلبه کند و مردم کشورش را بر علیه هیتلر پشتیبانی کند! فیلم درباره روابط بین پادشاه ششم انگلیس جرج ششم (پدر ملکه الیزابت) با بازی خیره کننده کالین فیرث و دکتر معالجش استرالیایی اش جفری راش است که تلاش می کند مشکل لکنت او رابرطرف کند و به او قوت قلب دهد. فیلم بر اساس داستانی واقعی دربارهی پادشاه جورج ششم ساخته شده است …
دانشجویی بنام مارک زوکربرگ در سال ۲۰۰۴ و در دانشگاه هاوارد شبکه ای را بنام «فیس بوک» راه اندازی میکند. در ابتدا استفاده کنندگان آن محدود به دانشجویان دانشگاه هاروارد میشد اما چندی بعد تمام دنیا توانستند از این شبکه اجتماعی استفاده کنند. مارک دانشگاه هاروارد را رها میکند تا رویای خود را به حقیقت رساند و فیس بوک را تبدیل به چهارمین سایت پر ترافیک دنیا با 200 میلیون کاربر فعال میکند …
داستان فیلم درباره ی بازیگری افول کرده به نام ریگن است که سابقاً نقش اَبَرقهرمانی به نام “مرد پرنده” را ایفا می کرده و شهرت و محبوبیت بسیاری داشته است. اما اکنون با فراموشی این فیلم ، زندگی هنری او نیز افول کرده و کمتر فردی است که به مانند گذشته به او بها دهد. از این رو ریگن قصد دارد با اجرای نمایشی بار دیگر در کانون توجه قرار بگیرد. اما…
آرگو، که بر پایه داستانی واقعی ( غیر واقعی) و البته محرمانه، ساخته شده در سال ۱۹۷۸ یا ۱۳۵۷ رخ می دهد و محور اصلی آن انقلاب ایران است. یک مامور CIA هنگامی که انقلاب ایران به اوج میرسد، تصمیم میگیرد در یک عملیات خطرناک شش آمریکایی که در سفارت کانادا پناهنده شده اند را از ایران خارج کند…این نسخه از فیلم حدود 10 دقیقه بیشتر از بقیه ی نسخه ها است.
داستان فیلم در زمان حال و در شهر لس آنجلس روایت میشود، و دربارهٔ رابطهای عاشقانه میان سباستین (رایان گاسلینگ) یک پیانیست جاز، و میا (اما استون) هنرپیشهای آرزومند است...
«ویکتور ناورسکی» از یکی کشورهای اروپای شرقی تازه به نیویورک آمده است. دقیقا در همین زمان کشور او به سبب اختلالات و جنگ از بین می رود. از این رو ویکتور کسی است که هیچ کشوری ندارد، و از سوی امریکا قابل شناسایی نیست. به همین خاطر از ورود او به امریکا جلوگیری می شود، و از طرف دیگر امکان دیپورت شدن به کشور خودش هم نیست، و باید تا مشخص شدن شرایطش در فرودگاه باقی بماند...