"کیت" (الکساندرا داداریو) و "مگ" (کیت آپتون) دو دوست صمیمی در فرودگاه منتظرند تا وضعیت هوا مساعد شود و هواپیمایشان بتواند از زمین بلند شود. در همین اوضاع آنها با یک مرد جوان و جذاب آشنا می شوند و سپس رقابتی سخت برای به دست آوردن او، میان این دو دوست شکل میگیرد...
هالیوود در سال های اخیر مسیری را پیش گرفته که خروجی آن جذب مخاطب به هر قیمت است که از ساخت دنباله های فراوان برای فیلم های ابر قهرمانی و حتی چند پاره کردن آنها (نظیر اونجرز 3 که در دو پارت ارایه می شود) بخوبی نمایان است...
چنین تغییری در هالیوود یک دلیل دارد و آن هم هم تضعیف سلیقه ی مخاطبین کنونی سینماست...مخاطبینی که در دنیایی پر از ابتذال و سطحی نگری زندگی می کنند و قهرمانان آنان دیگر چگوارا و ماندلا نیست بلکه سوپر استار های صنعت مد و تبلیغات است...چنین چیزی اقتضا می کند که هالیوود هم درصدد ارضای همین نیازهای عوامانه پیش برود...
چیزی که در داستان layover (که حتی اسمش هم بی معنیست)مشاهده می کنیم به شدت از این نوع نگاه تبعیت می کند...چه چیزی بهتر از آوردن دو بازیگر که چه عرض کنم مانکن های متحرک بر صحنه سینما و جذب کردن مخاطبان عموما جوان و نوجوان وجود دارد...البته از آنجا که سینما را نوعی سرگرمی میدانیم این عمل به خودی خود غلط نیست درصورتی که داستانی یا پیامی برای مخاطب به همراه داشته باشد اما این فیلم نه تنها خالی از هرگونه داستان(نیمچه داستانش اصلا داستان به حساب نمی آید و بیشتر شبیه به یک طرح داستانیست)و پیام است بلکه نوعی ضد پیام نیز به حساب می آید که دختران جوان را به نوعی تشویق به روابط بدون ظابطه با مردان مورد علاقیشان می کند و این نوع رابطه را بدون عواقب نشان میدهد.
با داستانی طنز و در قسمتی جاده ای طرف هستیم ( ابدا به این دو ژانر نزدیک شود) که دو دوست برای بدست آوردن پسر رویاهایشان در سفری دست به رقابت می زنند.
این گونه فیلم ها زنگ خطر را برای هالیوود که نه برای مخاطبان هالیوود به صدا در می آورد که نشان از ضاعقه ی تحلیل رفته نسل جدید سینماست...
سرآخر تنها باید از دو بازیگر اصلی یعنی داداریو و آپتون تشکر کرد که بازی بدن را به سینما دوستان آموزش می دهند.
داستان در مورد چهار برادر جهش یافته لاکپشتی است. لئوناردو ، رافائل ، داناتلو و مایکل آنجلو. چهار برادر توسط استادشان اسپلینتر آموزش دیده اند و حالا میخواهند در برابر دشمنشان شردر از شهر محافظت کنند.
کامرون دیاز در این فیلم نقش یک معلم بی ادب، دائم المست و وقیح با نام الیزابت را بازی می کند که به دنبال این است که هر چه زودتر با نامزد پولدار خود عروسی کند و از شغل شریف معلمی و سر و کله زدن با بچه های مدرسه راحت شود! اما نامزدش او را ول می کند و او اکنون به دنبال یافتن یک فرد پولدار دیگر است. الیزابت برای رسیدن به این هدف خود، حاضر است هر کاری بکندد. حتی حاضر است تا بدن خود را برای هر چه بیشتر جذاب شدن، به تیغ جراحان زیبایی نیز بسپارد!
داستان در مورد یک مامور درجه ی یک و همه فن حریف و مافوق بشر و ... ارتش اسرائیل هست که از کشت و کشتار خسته شده و می خواد به آروزهاش برسه تا این که به جنگ ادامه بده! میزنه و این آقا میتونه خودشو گور به گور کنه بره آمریکا و تو یه آرایشگاه مشغول بشه اما ...
«ناتالي» (دياز)،«ديلن» (باريمور) و «الکس» (ليو)، براي مردي به نام «چارلي» (با صداي فورسايت) کار مي کنند که هرگز با کارمندان خود رو در رو ملاقات نمي کند. در مأموريت اين بار، «اريک ناکس» (راکول)، يکي از نوابغ فن آوري هاي الکترونيک ربوده شده و «راجر کوروين» اهريمني (کوري) مظنون شماره ي يک تلقي مي شود...
«برت رید» (ست روجن) در ظاهر یک روزنامه نگار است اما گاهی نقاب به چهره میزند و به مبارزه با افراد شرور شهر می پردازد و مردم این ابرقهرمان را زنبور سبز می نامند. کارته کاری بنام «کاتو» (جی چو) نیز در این راه به او کمک میکند. از طرفی روزنامه نگار کنجکاوی بنام «لنور کیس» (کامرون دیاز) قصد دارد که …
دهه ي ۱۸۶۰. «جيمز وست» (اسميت) و «آرتيموس گوردون» (کلاين) دو مأمور فدرال با ويژگي هاي کاملا متضاد هستند. رئيس جمهور ايالات متحد از آن دو دعوت مي کند تا نابغه اي با مقاصد شيطاني به نام «دکتر آرليس لاولس» (برانا) را بيابند و دستگير کنند...