فیلم «سکوت» ماجراهای دو کشیش جوان را دنبال میکند. آنها طی سفری به کشور ژاپن به دنبال پیدا کردن اثری از استاد خود هستند، که در طول مسیر اتفاقات و حوادث پیشبینی نشدهای را تجربه میکنند و ...
مارتین اسکورسی اعلام کرده است که او ۲۵ سال برای تولید نسخه ی انگلیسی فیلم Silence که اقتباسی از کتابی ژاپنی اثر شاساکو اندو می باشد، تلاش کرده است. با تماشای فیلم تا انتها می توان فهمید که چرا تولید آن اینقدر سخت بود و مدت زیادی طول کشید و همچنین تلاش هایی که او برای منابع مالی و توزیع آن کرده بود معلوم می شود. فیلم Silence نشان دهنده ی موضوعاتی عمیقی در ذهن مارتین اسکورسی مثل ایمان، گناه و عدالت می باشد، که بعد از سه دهه توانست آنها را در قالب فیلم نمایش بدهد. اما این مجموعه ی اعتقادات در قالب فیلم مقداری آهسته، بی روح و کمی خسته کننده به نظر می رسد. طرفداران Silence را فیلم کاملا با احساس و هوشمندانه می دانند. منتقدان نیز به نسبه با این موضوع موافق هستند در حالی که مایل اند نباید مجموع این کار این همه سال طول می کشید.
اگر بخواهیم عادلانه صحبت کنیم ساختن صحنه های عمدی از آزار و اذیت های مذهبی زیاد جالب نیست. داستان در قرن ۱۷ در ژاپن شروع می شود در حالی که کاتولیک ها از جمله پدر فریرا (لیام نیسون) بخاطر عقاید خود شکنجه و حتی به قتل رسانده می شوند. فریرا یک گزارش از مورد آزار و اذیت قرار گرفتن نوشته و آن را به پرتغال ارسال می کند، این گزارش در پرتغال توسط دو شاگرد سابق او، سباستیائو رودریگز (اندرو گارفیلد) و فرانسیسکو گارپ (آدام درایور) خوانده می شود. با وجود مخالفت کلیسا، رودریگز و گارپ با مسئولیت خود برای پیدا کردن فریرا به ژاپن سفر می کنند تا در صورت زنده بودن فریرا، او را نجات دهند.
وقتی که آنها می رسند، این دو مسیحی پناهگاه مخفی کاتولیک ها را پیدا می کنند، اما نهایتا آنها نیز با همان نیروهایی که فریرا را تهدید می کردند، مواجه خواهند شد. اگرچه انتظار کارهای قهرمانی از این فیلم می رفت ولی قرار نیست ماجرا شبیه به نجات پدر رایان باشد. اسکورسی بیشتر روی رودریگز و تصمیم غیر ممکن او تمرکز دارد. او از تمام درد و رنج ها و وحشت هایی که در انتظارش هستند، ترسی ندارد، حتی از اینکه ممکن است اسیر شود و به قتل برسد. (اسیرانی که مسئولیت اداره ی آنها به عهده ی یک فرد بی رحم به نام اینوئه با بازی ایسی اوگاتا می باشد
).صحنه های اولیه فیلم Silence، ترسناک و البته سرشار از چشم اندازهای زیبای طبیعی ژاپن می باشد. صحنه هایی که از بالا کاراکترها را نشان می دهد، به این موضوع اعتقادی اشاره می کند که خدایی در این اطراف وجود دارد اما، چرا جلوی رنج و سختی کشیدن پیروان خود را نمی گیرد؟ یکی از مسائل تاثیر گذار در فیلم، شدت کارهای اینوئه و شخصی روانی او می باشد و این باعث محدود شدن تمرکز اسکورسی روی فیلم شده است. مسئله ی دیگر در مورد انتخاب رودریگز می باشد. او می خواهد در فیلم باشد یا خیر؟ او باید در فیلم حضور داشته باشد یا نه؟ این سوال مشکلی در فیلم ایجاد نمی کند، اگر اسارت رودریگز راحت به نظر برسد یا کاربرد اینوئه در فیلم ساده باشد. اما شما واقعا نیاز دارید تا روی این کاراکتر مانور داده شود تا او و مبارزه اش در طول ۱۶۱ دقیقه ی فیلم Silence جالب باشد. به نظر می رسد پایان فیلم یک نتیجه گیری طولانی از مسائل از قبل مشخص شده باشد، در طول فیلم نیز اسکورسی چندین بار درگیر چرخه های تکراری می شود.
اگر هدف فیلم قرار دادن متفکرانه ی مخاطبان در جریان بد رفتاری ها و شکنجه های یک مرد برای هفته ها، ماه ها و یا سالها بود، ماموریت با موفقیت انجام شده است. اما این مسئله با وجود موضوع قوی و گرافیک عالی مقداری به فیلم مارتین اسکورسی لطمه وارد کرد. اسکورسی با استفاده از تسلط، نبوغ، تدوین و موسیقی عالی، یکی از جذاب ترین فیلم های تاریخ را ساخت، تجاربی که در فیلم استفاده شدند، شخصیت های خوب و مهارت بی نظیر از دیگر نقاط عطف این فیلم می باشند. همه ی این مسائل نشان دهنده ی این است که اسکورسی همواره تمایل دارد کارهای بزرگتری انجام دهد و به اعتبار خود بیافزاید.
یکی دیگر از کاراکترهای خوب فیلم یک فرد محلی به نام کیچیجیرو (یوسوکه کوبوزاکا) می باشد. او قبل از اینکه مسیحیان به ژاپن بیایند به عنوان یک مرتد شناخته می شد، او در فیلم بین عقاید و حفاظت از خود دو دل است و در ادامه از رودریگز برای مورد بخشش قرار گرفتن التماس می کند. کیچیجیرو به خاطر شکست های بی پایان خود کاملا در فیلم برجسته شده بود و به نظر می رسد اسکورسی با ترحم خاصی به او توجه کرده است. نقش لیام نیسون نیز کاملا هوشمندانه می باشد. لیام بطور کاملا واضحی یکی از بهترین های سینما و البته قهرمانان فیلم های اکشن می باشد که از صحنه های درگیری زیادی در فیلم های مختلف بدون هیچ آسیبی جان سالم به در برده است و ما شاهد یک نقش کاملا متفاوت و تاثیر گذار از نیسون در Silence هستیم.
مسائل مذهبی که محوریت فیلم Silence هستند، جالب و چالش برانگیز می باشند. اما محاصره ی فیلم توسط این موضوعات گاهی اوقات خسته کننده می شود. در مورد صحنه های فیلم هم می توان گفت برخی از آنها واقعا بی نظیر بودند (یک ساحل سنگی که همراه با بادها و جزر و مد های خطرناک می باشد)، اما برخی دیگر از صحنه در طول فیلم کاملا بی اثر به نظر می رسند. معنای فیلم Silence به خوبی فهمیده می شود اما به ندرت می توان تحت تاثیر آن قرار گرفت. این فیلم به گونه ای است که شما باید با توجه کامل و البته حداقل دوبار آن را ببینید تا بتوانید آن را درک کنید.
در «سکوت»، روی لحظاتی خیرهکننده همراه با روایتی خودنمایانه و کندی متفاوتی تاکید میشود. اگرچه تصور ساختن فیلمی بد از مارتین اسکورسیزی سخت است و «سکوت» به هیچ وجه در زیرخط استاندارد قرار نمیگیرد. سکوت در بین آثار کم کیفیتتر اسکورسیزی قرار میگیرد. سکوت مکاشفه ایست خردمندانه در باب موضوعاتی چالش برانگیز؛ مذهب، معنویت، قدرت و ایثار. فیلم هرگونه احساسات و همذات پنداری مخاطب با قهرمان را از بین میبرد.
فیلم بعد از گذشت یک ساعت سردرگمی نهایتا بدل به درامی قوی میشود. با گرایش فیلم به تکرار، اطناب و درازگویی، فیلم از آنچه هست طولانیتر نشان میدهد. و در سی دقیقهی پایانی، شاهد اشتباهات مایوس کنندهای (از قبیل صدای غیرضروری خداوند و پایان پرپیچ و خم فیلم) هستیم. اگرچه فیلم بیرمق اسکورسیزی در بین بهترین فیلم های 2016-2017 در نظر گرفته میشود.
در مرکز فیلم سوالاتی در مورد ایمان و ارتداد مطرح است. به همین ترتیب «سکوت»، فیلمیست مرسوم در مورد کشیشی که اعتقاداتش را به پرسش میگیرد. اقتباس اسکورسیزی (از رمان شوساکو اندو) کنکاشی در دورهای تاریخی و سوالاتی گسترده است. آیا امکانش هست همچنان به خدا ایمان داشت و شکرگزارش بود درحالیکه داشتن این ایمان باعث رنج و مرگ دیگران میشود؟ با انکار خدا، واکنش خداوند چه خواهد بود و حیات میتواند ادامه داشته باشد؟ سوالاتی که سکوت طرح میکند (و همیشه پاسخی برایشان نیست) عمیق و پایدارند. همینطور به زمانهی امروز نیز مرتبطاند. اینک که آزار و اذیت مذهبی همانقدر وجود دارد که در قرن هفدهم وجود داشت. همانطور که در هر دوره ای از تاریخ انسانی وجود داشته است. اکثر رنجهای متحمل شده بر مسیحیان که در «سکوت» مطرح میشوند بر مبلغان مسیحی و مومنان سراسر جهان در این دوره (به طور کلی قرن های 15 الی 18) وارد شد. بن مایهای که توسط فیلم «ماموریت» (رسالت) مورد ملاحظه قرار می گیرد (حماسه 1968 رونالد جاف که نقش او را لیام نیسان بازی میکند) نزدیکترین درونمایه را در میان سایر آثار سینمایی، به فیلم سکوت دارد. (صحنه ها، فیلم های کارگردان بزرگ ژاپنی، آکیرا کوروساوا را به ذهن متبادر میکند.)
مشکل فیلم سکوت برآمده از ایدههای زیربنایی داستان نیست، ایده و داستان متقاعد کنندهاند. و هیچکدام از اینها دلیلی بر ارزش قابل توجه تولیدشان نیستند. سکوت از نظر بصری خیره کننده است و یک بازنمایی تاریخی بدون عیب و نقص است. نقطه ی شکست سکوت در داستان گویی آن است. فیلم بیش از حد طویل و دراز و نامنظم است؛ کندی یک ساعت ابتدایی و جایی که قهرمان ها به سطح یک ناظر منفعل تقلیل پیدا میکنند، بهای ورود به این جهان را مشخص میکند.
به واسطهی عدم توفیق در درگیر کردن بیننده برای آغاز سومین پرده فیلم، اسکورسیزی باعث قضاوت شدن زودهنگام فیلم از طرف بسیاری، قبل از رسیدنشان به بخش های مهم فیلم میشود.
اولین کنش پایانی فیلم به شدت تجربه ی عقیمی ست؛ جایی که سه مرد در محل ورودی خلیج بر روی سلاح هایشان جان میدهند. ما از مرگ وحشتناک آنها اطلاع داریم ولی ما وحشت را احساس نمیکنیم. ما از زوایهی دیدی مجزا هلاکی شان را میبینیم، در حالی که گرفتاریشان آنها را به تحریک وا نمیدارد.
سکوت، سفر دو کشیش کاتولیک پرتقالی قرن هفدهمی را دنبال میکند. پدر رودریگو (اندرو گارفیلد) و پدر گارپ (آدام درایور) که برای اطلاع از سرنوشت پدر فریرا (لیام نیسون) به ژاپن فرستاده شدند. کسی که گزارش شده بعد از شکنجهای سخت ایمانش را ترک کرده است (پدر فریرا). رودریگو و گارپ به زودی متوجه مشکلات کاتولیک ها در ژاپن شدند. کشوری که در آن مذهب غیرقانونی است. اینوئه (ایسای اوگاتا)، بازرسی عقیدتیست که مسیحیان را مهر میزند و برخی اوقات روشهایی ظالمانه را به کار میبندد و برای هر کسی که کشیشان را لو دهد سیصد نقره پاداش در نظر میگیرد.
بعد از مشاهده ی اتفاقاتی که بر سر کاتولیک های پنهان شده میافتد، رودریگو ،عواقب امتناع کردن از نفی ایمانش را مستقیما میبیند. بعد از اسیر شدنش او و اینوئه در نبردی ارادههای یکدیگر را به مبارزه میطلبند. سوالی که پیش می آید این است که چرا او نرم نمیشود؟ این موضوع که مذهب، مقولهای راستین یا تعصب، غرور و نفس اماره است، بعد از اینکه فریرا دوباره پدیدار میگردد، به مرکزیت تبدیل میشود.
شدیدترین سکانس فیلم که درگیری بین رودریگو و اینوئه و رودریگو و فریرا است، بیشتر به خاطر مخاطراتیست که درطول گفتگو به وجود می آید. رودریگو به ایمان در حال فساد خودش وفادار است. همانطور که اینوئه با استفاده از منطق و ارعاب بحث را ادامه میدهد. و فریرا برای تجربیاتی که از سر گذرانده و نتیجهی بحث، سوگواری آرامی راه می اندازد.
سکوت برای یکبار از خنثی بودن یک ساعت اولش خارج میشود و ما را غرق در تجربیات رودریگو میکند. او را از مقام یک ناظر و مشاهدهگر به مقام یک عنصر سازنده و فعال میکشاند. و اسکورسیزی در این زمینه وارد است.
پایان فیلم عجیب است. اوجی که پانزده دقیقه به طول می انجامد اما داستان در یک خاتمهی طویل غیر ضروری که از نقطه دید دانای کل روایت میشود دست و پا میزند. سکوت در سکانس پایانی پیش از اینکه نهایتا به آرامی تمام شود، از قلمروی که قبلا آن را معرفی کرده عقب نشینی میکند.
برای اندرو گارفیلد حال زمان رهایی از بند بازیاش در مرد عنکبوتی فرا رسیده است. «سکوت» به او فرصتی دوباره میدهد تا نقشی را اجرا کند که توسط ایمانش تعریف میشود. (دیگری، ایفای نقش رهبر در فیلم مل گیبسون، ستیغ ارهای است)
عملکرد بازیگری گارفیلد ناپایدار و بینظم است. لحظاتی از بازی او در فیلم هستند که جاذبهی لازم را ندارند، با اینحال خوشبختانه بهترین عملکردش وقتی پدیدار میشود که در سکانس وکالت (در دادگاه) توانایی این را دارد تا قدرتمندترین احساساتش را در مقابل بازیگر مقابلش، لیام نیسون، کسی که معمولا تمام توجه دوربین را روی خود متمرکز میکند، حفظ کند. عملکرد آدام درایور محکم و قوی است. و بازیگر کلیدی ژاپنی(ایسی اوگاتا، تادانبو (به عنوان نقش مترجم) و یوسوکه کابزوکا (به عنوان نقش کیچیجیرو، یهودای شخصی رودریگو) همگی عالیاند.
«سکوت» از آن دسته از فیلم هایی است که در موردش زیاد می توان نوشت. روی هم رفته، «سکوت» در مورد مسائل است، مسائلی مهم. خطای اسکورسیزی در اینجا نه به خاطر ارزش عواملش بلکه به خاطر خسته کردن تماشاگران با پیشبرد ضعیف داستان است. «سکوت» در موضوع و تم با «آخرین وسوسهی مسیح» و «کوندان» مشترک است و همانند این دوقلوها در پیوند دادن مسائل معنوی با قویترین تعاملات بیننده مشکل دارد. سکوت ارزش دیدن را دارد اما صبر و تحمل میخواهد. دو کیفیتی (صبر و تحمل) که به ندرت با سینمای مدرن به طور کلی و مارتین اسکورسیزی به طور خاص مرتبط است.
داستان درباره پادشاهی است که توانست بر مشکل لکنت خودش غلبه کند و مردم کشورش را بر علیه هیتلر پشتیبانی کند! فیلم درباره روابط بین پادشاه ششم انگلیس جرج ششم (پدر ملکه الیزابت) با بازی خیره کننده کالین فیرث و دکتر معالجش استرالیایی اش جفری راش است که تلاش می کند مشکل لکنت او رابرطرف کند و به او قوت قلب دهد. فیلم بر اساس داستانی واقعی دربارهی پادشاه جورج ششم ساخته شده است …
آرگو، که بر پایه داستانی واقعی ( غیر واقعی) و البته محرمانه، ساخته شده در سال ۱۹۷۸ یا ۱۳۵۷ رخ می دهد و محور اصلی آن انقلاب ایران است. یک مامور CIA هنگامی که انقلاب ایران به اوج میرسد، تصمیم میگیرد در یک عملیات خطرناک شش آمریکایی که در سفارت کانادا پناهنده شده اند را از ایران خارج کند…این نسخه از فیلم حدود 10 دقیقه بیشتر از بقیه ی نسخه ها است.
داستان حول محاصرهی صدها هزار سرباز بریتانیا، بلژیک، فرانسه و کانادا توسط ارتش آلمان میباشد. این نیروها در ساحل به دام افتادهاند و در حالی که پشت به دریا کردهاند و نیروهای دشمن هر لحظه نزدیکتر میشوند، مرگ خود را حتمی میبینند...
قاتلی که پسر و دختری را در اتومبیل خود کشته است به روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل نامه میفرستد و خود را به عنوان قاتل معرفی میکند. قتلهای دیگری پس از آن اتفاق میافتد و قاتل، نامههای دیگری به روزنامه میفرستد. کاریکاتوریست جوان روزنامه سرنخهایی در این نامهها پیدا میکند و …
گروهی از سربازان آمریکایی که متخصص خنثی کردن بمب هستند بر اثر یک انفجار رئیس خود را از دست می دهند و(جیمز) به عنوان رئیس جدیدی برای آنان می آید که رفتارش با قبلی فرق میکند.ابتدا تنش بین او و گروه زیاد است تا جایی که حتی فکر کشتن او به سر یکی از افراد گروه میرسد اما...
افسری امریکایی که از زندگی و اعمال خود به غایت گریزان است و برای رهایی از این خستگی ماموریتی برای مقابله با سامورایی ها را قبول میکند تا به آموزش ارتش ژاپن بپردازد . در این میان در نبردی بین ارتش ژاپن و سامورایی ها، کاپتان اتان الگرن به اسارت جنگجویان بومی ژابن در می آید و در این بین با فرهنگ و طرز فکر آنها آشنا شده و...
۱۲۳ تفنگدار ویژه ی ارتش امریکا به موگادیشو فرستاده می شوند تا دو ستوان ارشد ارتش سومالی را در عملیاتی برق آسا دستگیر کنند. اما در یک غافلگیری با خیل عظیمی از سربازان سومالی مواجه می شوند و جنگی سنگین آنها را زمین گیر می کند...
جنگ جهاني دوم، پس از حمله ي ژاپني ها به پرل هاربر. دو دوست دوران کودکي به نام هاي «ريف مکولي» (افلک) و «دني واکر» (هارتنت)، زني (بکينسيل) را که هر دو به او علاقه مند هستند پشت سر مي گذراند و رهسپار انجام مأموريت بمباران توکيو مي شوند.
فيلم با لحظات فرود آپولو 11 بر ماه آغاز مي شد و روايت بر مبناي شخصيت جيم لاول، فضانورد معروف آمريكايي و فرمانده آپولو 13 شكل مي گیریرد. داستان ضمن روايت زندگي خانوادگي آنها از يك سو و مشكلات عظيمي كه در راه اين ماموريت پشت سر گذاشتند، از سوي ديگر ادامه مي يابد.