محبوبیت جنیفا با ورود همسایهای جدید و مرموز به نام لابستر و پیشی گرفتن او در امور خیریه، کمرنگ میشود. در همین حین، جنیفا و دوستانش در غنا، به دلیل جا ماندن یک بسته مواد مخدر در خانه اجارهایشان، با یک قاچاقچی خطرناک روبهرو میشوند.
یک فوتبالیست مشتاق، برای رسیدن به رویای خود، با پدر سختگیرش مخالفت میکند و با چالشهای خانواده، عشق و هویت خود روبرو میشود - همه اینها به نام بزرگی و عظمت.
مازی مردی موفق و خوشبخت است. او به همه چیزهایی که میخواسته رسیده است. اما یک درخواست غیرمنتظره از مربیاش، او را در یک دوراهی سخت قرار میدهد. او باید بین وفاداری به مربیاش و حفظ زندگی ایدهآلش یکی را انتخاب کند.
دو داستان در دو سال متفاوت روایت میشود. در سال ۱۹۶۶، زندگی آرام یک مرد مجرد به دلیل اشتباهی در یک مسابقه تلویزیونی به هم میریزد. در سال ۱۹۸۱، یک خانواده مجبور میشوند خانه خود را ترک کنند و کریسمس آخری را در محل فعلی خود بگذرانند.
این داستان، روایتگر زندگی دو نوجوان هممحلهای است که یکی قربانی و دیگری آزارگر بوده و به دلیل قلدریها و آزارهایی که تجربه کردهاند، به دشمنان سرسخت و آشتیناپذیر یکدیگر تبدیل شدهاند. پرسش اصلی داستان این است که «شما برای دشمنتان چه میکنید؟»
بومی در تلاش برای کمک به سادوو برای رهایی از همسر دومش که زندگی او را مختل کرده بود، با پاریس روبرو میشود. او نمیدانست که پاریس و سادوو علاوه بر ارتباطشان با یکدیگر، با رویدادی آسیبزا در گذشته بومی نیز مرتبط هستند.
با دیدن عکسهای خانوادگی یک خانواده ناآشنا، متوجه میشویم که در مرکز عکسها یک پسر قرار دارد. این پسر کیست؟ داستان او چیست؟ یک تحقیق گیجکننده خانوادگی، جایی که واقعیت و داستان تا سر حد گیجی در هم میآمیزند.
کریستا از زندگی سادهای که با همسر بسیار دوستداشتنیاش دارد، راضی است. اما همسر بلندپروازش در قمار خروسجنگی شکست سنگینی میخورد و مجبور میشود دست به جنایت بزند. کریستا برای نجات همسرش، مجبور میشود از جسم خود استفاده کند.
کت، دیجی زیبایی است که عاشق دنیزی میشود که روابط مت.عددی دارد. داستان حول محور این پرسش میچرخد که آیا کت میتواند این شرایط را بپذیرد یا دنیز برای حفظ رابطه با کت، تغییر خواهد کرد.