داستان راجع به دختری است که از کودکی آموزش دیده و برای (سازمان جاسوسی آمریکا) کار می کند ولی از این شغل خسته شده و می خواهد یک زندگی عادی داشته باشد. او در یکی از ماموریت ها وانمود می کند مُرده است و با یک شخصیت جدید وارد زندگی تازه ای می شود، ولی فرار از دست ” سازمان سیا ” به این آسانی ها نیست و آن ها بالاخره ا او را پیدا می کنند….
بعد از اینکه یک نیمه زامبی عاشق یک انسان میشود روایت عاطفی بین آنها پیش می آید که باعث تغییر در ساختار کلی دنیای آنها میشود..در این فیلم سه سری موجودات وجود دارند..انسانها ، نیمه زامبیها و اسکلتها..اسکلتها نژاد بی رحمی هستند که کاملا مردند..اما چه میشود اگر نیمه زامبیها به اخلاقیات آدمیزادی خود بازگردند…؟!..
بعد از یک ماجراجویی شبانه، عشق کوئینتین، مارگو، ناگهان ناپدید میشود و سرنخ هایی از خود بجا میگذارد. حالا کوئینتین و دوستش به دنبال این سرنخ ها میروند...
سالها پس از اینکه یک بیماری بیشتر انسانها را از بین برده و تعدادی از آنها را تبدیل به هیولا کرده،تنها بازمانده نیویورک تلاش می کند برای این بیماری یک درمان بدست بیاورد...
انیمیشن «درون» پنج احساس مختلف انسان شامل ترس، ناراحتی، شادی،عصبانیت و نفرت را در قالب شخصیت های کارتونی و چگونگی تعامل آنها در ذهن و خاطره و تجربه های جدید به تصویر می کشد...
داستان این فیلم همان داستان قدیمی «سیندرلا» است که دختری زیبا به نام “الا” (لیلی جیمز) مادرش را از دست میدهد و پدرش با زن دیگری ازدواج میکند ولی پدرش نیز طی اتفاقی فوت می کند و او توسط نامادری و دو ناخواهری بد جنس خود ظلم می بیند تا اینکه پای شاهزاده ای جوان به داستان باز می شود …
Focus رابطه ی رمانتیک بین یک کلاهبردار حرفه ای یعنی Nick و Jess که تازه دارد، کار های خلاف را یاد می گیرد را به تصویر می کشد...
«اسکار دیگز» ( جیمز فرانکو ) که یک شعبده باز سیرک است تصمیم میگیرد به کانزاس سفر کند که در بین راه بالن او دچار حادثه شده و در سرزمینی زیبا و ناشناخته سقوط می کند. او در آنجا با سه جادوگر زن ( میشل ویلیامز، ریچل ویسز، میلا کونیز ) مواجه می شود، و فرصتی می یابد تا خود را به جادوگری بزرگ تبدیل کند...
داستان فیلم درست از جایی آغاز می شود که قسمت اول (Divergent) به پایان رسیده بود. تریس (شیلین وودلی) و فور (تئو جیمز) پس از فرار به بیرون دیوارها و خارج شدن از جامعه تحت کنترل، با گروه هایی در بیرون از مرز روبرو شده اند که با یکدیگر متحد هستند و یک هدف دارند؛ گروهی که Amity نام دارد و توسط زنی به نام جوآن (اوکتاویا اسپنسر) سرپرستی می شود. زنی که تریس نمی داند آیا او هم قدرت ماوراء طبیعی دارد یا خیر...
رزی و الکس بهترین دوستان یکدیگر هستند. آنها به طور اتفاقی به خاطر جابه جایی خانواده الکس از دابلین به آمریکا از یکدیگر جدا می شوند. اکنون چندین سال گذشته؛ ولی آیا دوستی آنها بعد از این همه سال و مایل ها فاصله پایدار خواهد بود؟ آیا آنها حاضر می شوند بر سر عشق واقعی قمار کنن؟!