سال ۱۹۵۴ تدی دنیلز، یک مارشال امریکایی، برای تحقیق در مورد ناپدید شدن یکی از بیماران بیمارستان روانی اشکلیف به جزیره شاتر می رود. تدی با تحقیقات زیرکانه و مهارتش، خیلی زود سر نخی از معما بدست می آورد...
این فیلم ، داستان زندگی فیلیپ پوتزو دی بورگو اشراف زاده ای است که از سال 1993 و بعد از سقوط با چتر ، از گردن به پایین فلج شده است و
لوسی دختری است که در تایپی ( تایوان) زندگی می کند و شغلش مصرف مواد مخدر است. او ناخواسته موادی را وارد سیستم بدنش می کند که او را به یک فرا انسان تغییر می دهد. او دید چشمی قوی به دست می آورد و قادر می شود با ذهنش اجسام را حرکت دهد و دردی هم حس نمی کند...
دختری 10 ساله در نقل مکان خانوادهاش به حومه شهر، در دنیایی سرگردان می شود که توسط خدایان، جادوگرها، و هیولاها اداره میشود؛ جایی که انسانها به شکل حیوانات در می آیند...
زنی با موهای مشکی (لورا هرینگ) در جاده ای از تصادف ماشین جان سالم بدر می برد و دچار فراموشی می شود. او در خانه ای در جاده ی مالهالند لس آنجلس پنهان می شود. «بتی» (نائومی واتس) از اونتاریوی کانادا برای بازیگر شدن به خانه ی عمه اش در لس آنجلس میاید و به زن مو مشکی بر میخورد و او را در پیدا کردن هویتش کمک می کند. تا جایی که این دو به باشگاهی موسوم به “باشگاه سکوت” میروند و در آنجاست که می فهمند هیچ چیز آنگونه که بنظر میرسد نیست...
«اوه دا-سو» بعد از ربوده شدن توسط شخصی ناشناس و کشیدن حبس به مدت ۱۵ سال، اکنون آزاد شده است و در حالی که با یک تلفن همراه، پول نقد و لباس های گران قیمت مجهز شده، تنها ۵ روز فرصت دارد کسی که او را اسیر کرده بود را بیابد...
هشت سال بعد از اینکه «بتمن» ( کریستین بیل ) تمام جنایت های «هاروی دنت» را گردن میگیرد، رهبر گروهی از تروریست ها بنام «بین» ( تام هاردی )، شهر گاتهام را ویران می کند و اینگونه است که شوالیه تاریکی برای محافظت از شهر باز می گردد...
«هری» (لتو) و دوست صمیمی اش «تایرون» (وینز)، معتادان فقیری هستند که در کانی آیلند نیویورک زندگی می کنند. «هری» رؤیای فروش نیم کیلو هرویین را در سر می پروراند تا با پول آن بتواند به اتفاق دوست معتاد دیگرش «ماریون»(کانلی)، بوتیک لباسی باز کند...…
بتمن به کمک سرگرد جیم گوردون و دادستان جدید هاروی دنت، شهر را از وجود آخرین خانوادههای تبهکاری پاک می کند. همکاری این سه نفر ظاهرا موثر واقع میشود، اما طولی نمی کشد که خود را در مقابل هرج و مرج های یک تبهکار نو پا بنام جوکر، عاجز می بینند...
قاتلی که پسر و دختری را در اتومبیل خود کشته است به روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل نامه میفرستد و خود را به عنوان قاتل معرفی میکند. قتلهای دیگری پس از آن اتفاق میافتد و قاتل، نامههای دیگری به روزنامه میفرستد. کاریکاتوریست جوان روزنامه سرنخهایی در این نامهها پیدا میکند و …