«روميو» (دي کاپريو) که نسبت به رفتارهاي عموزاده هايش بي توجه است، وقتي در يک ضيافت با «جوليت»(دينز) که دل باخته اش شده از خانواده ي «کاپولت» است آشنا می شود می فهمد که، دشمني بین دو خاندانوجود دارد و این باعث نگرانيش مي شود و...
سال 1827. پس از دفن جسد «لودويگ و ان بتهوون» (اولد من)، «آنتون شيندلر» (کرابه)، دوست و ناشر آثارش نامه اي در کشوي ميز تحريرش پيدا مي کند که در آن، همه ي دارايي معنوي و آثارش را به زني مجهول که او را محبوبه ي ابدي اش خوانده، تقديم کرده است. «شيندلر»، تنها از سر کنجکاوي براي کشف اين تنها نکته ي مجهول زندگي «بتهوون»، جست و جوي خود را آغاز مي کند...
گروهی برای گردش به جنگل های دور از شهر می روند. اما پس از مدتی درمی یابند که ، یک خرس بزرگ و ترسناک به دنبال آن ها هست و ….
سال ۱۹۶۳، در شب جشن هالووین پلیس دختری ۱۷ ساله بنام «جودیت میرز» را میابد که تا حد مرگ توسط برادر ۶ ساله اش، «مایکل» با چاقو ضربه خورده است. اکنون بعد از ۱۵ سال، درست چند روز قبل از جشن هالووین، مایکل از زندان می گریزد و ...
مردی که به تازگی از همسرش جدا شده، سعی می کند به تنهایی از پسرش مراقبت کند، در حالی که باید در دادگاه هم برای گرفتن سرپرستی او بجنگد...
وکيل جوان، «آرتور کرکلند» (پاچينو)، در کارش دچار دردسرهاي بسياري مي شود؛ به خصوص وقتي که تصميم مي گيرد دفاع از «قاضي فلمينگ» (فورسايت) را - به اتهام هتک حرمت - به عهده گيرد...
دختری شانزده ساله بنام «نیکول واکر» ( ریس ویدرسپون ) با مردی جوان ( مارک والبرگ ) آشنا شده و عاشق او می شود. طولی نمی کشد که این مرد چهره واقعی خود را نشان می دهد و نیکول می فهمد که او روانی است. زمانی که دختر سعی می کند از او دوری کند، اوضاع بدتر می شود…
جاسوس سازمان CIA ناپلئون سولو (هنری کویل) و مامور سازمان KGB روسی ایلیا کوریاکین (آلیسیا ویکاندر) با شروع جنگ سرد مجبور می شوند تا دشمنی های کشورهایشان را کنار بگذارند و در کنار هم کار کنند. هدف آنها از کار انداختن یک شبکه جنایی خطرناک که می خواهد تا جهان را در هرج و مرج غرق کند، می باشد...
«توني داماتو» (ال پاچينو), سرمربي تيم موفق «کوسه هاي ميامي» در مسابقات فوتبال امريکايي است, اما صاحب جديد تيم، «کريستينا پانياچي» (دياز) بيش تر به نتيجه ي بازي اهميت مي دهد تا کيفيت آن...
مردی به نام "گاسپارد" به شهری ساحلی می رود تا با "لنا" دختری که تصور می کند عاشقش است ملاقات کند. پس از مدت کوتاهی او با پیشخدمتی به نام "مارگات" برخورد می کند. او مدت زیادی را با "مارگات" سپری کرده و درباره احساسش نسبت به "لنا" با او صحبت می کند اما نسبت به گفتن حقیقت درباره حقیقت رابطه اش تردید دارد و...