مردی که با یک حقیقت تلخ دست و پنجه نرم می کند، برای رسیدن به رستگاری، تصمیم میگیرد زندگی هفت غریبه را برای همیشه متحول کند...
یک زن بسیار کنجکاو میشود در مورد یکی از زندانیان روانپزشک همسرش بداند, مردی که در قتل همسر سابق خود مجرم شناخته شده...
«آلیسیا» (واتلینگ) و «لیدیا» (فلورس) به حالت اغما فرو رفته اند؛ یکی بر اثر حادثه ی رانندگی و دیگری در جریان مسابقه ی گاوبازی. در حالی که «بنیگنو» (کامارا) دل باخته ی «آلیسیا» ست و «مارکو» (گراندینتی) دل باخته ی «لیدیا».
در دنیایی متعلق به آینده، قرن هاست که بین انسان ها و خون آشام ها جنگ وجود دارد. در یکی از همین درگیری ها، خون آشام ها به خانواده ای حمله می کنند و دختری را به اسارت می برند. کشیشی که بین مردم و در شهری محصور شده زندگی می کند، متوجه می شود که آن دختر، برادرزاده ی اوست. او همراه با دوست برادرزاده اش که کلانتر شهر محسوب می شود و به رغم مخالفت اصحاب کلیسا، تصمیم می گیرد برای مقابله به دل خون آشام ها بزند. با نزدیک شدن به محل آن ها و پیدا کردن ردی از برادرزاده اش، کم کم متوجه می شود این گروگان گیری در واقع یک تسویه حساب قدیمی است.
داستان زندگانی حضرت مسیح (ع) از بدو تولد ، آموزه های ایشان تا زمانی که ایشان را به صلیب می کشند و عروج ملکوتی ایشان به آسمان ها را بیان می کند ...
نویسنده ای به نام کارن ایفل (تامپسون) بعد از سال ها تلاش بالاخره رمان خود درباره مردی گوشه گیر به نام هارولد کریک را به پایان می رساند. اما مشکلی اساسی وجود دارد که نامشخص بودن پایان رمان است. یعنی کارن نمی تواند راهی برای کشتن قهرمان اصلی رمانش پیدا کند و این قضیه ذهن این نویسنده را حسابی درگیر کرده است. اما جالب اینجاست که یک هارولد واقعی (فرل) نیز هم زمان در حال تجربه کردن وقایع داستان است.او به شکلی تصادفی با داستان آشنا می شود و به فکر می افتد تا هرچه زودتر جلوی نویسنده را بگیرد و پایان بهتری برای داستان تهیه کند و …
داستان در مورد یک مامور درجه ی یک و همه فن حریف و مافوق بشر و ... ارتش اسرائیل هست که از کشت و کشتار خسته شده و می خواد به آروزهاش برسه تا این که به جنگ ادامه بده! میزنه و این آقا میتونه خودشو گور به گور کنه بره آمریکا و تو یه آرایشگاه مشغول بشه اما ...
تارزان نجیب زاده ایست که در کودکی، در یکی از جنگل های آفریقا گم می شود. پس از چند روز، بوزینه ای به اسم منگانی تارزان را پیدا می کند و سپس او را پرورش می دهد. تارزان مانند حیوانات غذا می خورد، حرف می زند و حتی مانند میمون ها بر روی شاخه درختان زندگی می کند...
ناندو مبارزی است که به دختری نابینا به نام پینکی کمک می کند تا به آرزویش برسد .اما پینکی نمی داند که ناندو باعث نابینایی او شده.
تام بطور اتفاقی متوجه میشه که سارا مبتلا به سرطان است و بدین ترتیب سارا به بیمارستان می برد. برخی از خانمها، که از اطرافیان این خانواده هستند، از این موقعیت استفاده میکنند و تام را مجذوب خودشان میکنند و بهتر است بگوییم تام آن ها را به خودش جلب میکند. چون هم تام خوش چهره است، هم اینکه سارا از زیبائی تحسین برانگیزی برخوردار است.