نویسندهای به نام بن میرز برای نوشتن کتاب جدیدش به زادگاهش برمیگردد اما متوجه میشود که شهرش توسط یک خونآشام تسخیر شده است.
یک پدر با یک تهدید قدیمی و ترسناک از گذشتهاش مواجه میشود. او برای محافظت از خانوادهاش، با ترسهای درونی خود مبارزه میکند.
داستان در مورد زنی است که در گذشته خونآشام بوده و اکنون سعی دارد زندگی عادی داشته باشد. اما یک اتفاق ناگهانی، او را مجبور میکند به گذشته و رابطهای عاشقانه که دیگر وجود ندارد، بازگردد.
در شهر جدید رم، درگیری شدیدی بین یک هنرمند آرمانگرا و یک شهردار حریص بر سر آیندهی شهر در جریان است. دختر شهردار نیز که عاشق هنرمند است، در این کشمکش گرفتار شده است.
داستان درباره زنی جوان است که پس از قتل فجیع خانوادهاش، تصمیم به انتقامجویی میگیرد.
یک ربات هوشمند در جزیرهای دورافتاده به دام میافتد و برای زنده ماندن، با حیوانات دوست میشود و از یک جوجه غاز مراقبت میکند.
فیلیپ رو در رو با یک تروریست روسی-فرانسوی قرار میگیرد که به خاطر کشتن برادرش میخواهد از او انتقام سختی بگیرد.
انتقامجویان حتی تو بدترین موقعیتهای کیهانی همیشه یه جورایی پرچم امید دستشون بود، کسایی که میتونستن کل روز مبارزه کنن و کیف کنن. ولی تاندربولتسها؟ اونا کلاً یه چیز دیگهن! این فیلم جدید مارول یه تیم عجیب و غریب رو جمع کرده، نه قهرمانای خوشرنگ و لعاب، بلکه یه سری آدم غرغرو و ناسازگار. یلنا بلووا، قاتل بیوهی سیاه که طعنههاش باحاله، باکی بارنز، سایبورگ روس که قبلاً مامور مخفی بود، جان واکر که کاپیتان آمریکا رو ضایع کرده، گوست که دشمن تغییرشکلدهندهست، رد گاردین، سرباز قدیمی شوروی، تسکمستر که هر حرکتی رو میتونه کپی کنه و یه شخصیت مرموز به اسم «باب». باور کن، اینا اصلاً تیمی نیستن که بخوای واسه نجات دنیا روشون حساب کنی!
داستان درباره یک قتلعام وحشیانه در یک شهر کوچک است که به یک رستوران کشیده میشود. یک پیشخدمت جوان در این رستوران گرفتار میشود و برای زنده ماندن در طول یک شب طولانی مبارزه میکند.
واسه میکی، مردن دیگه یه چیز کاملاً عادیه. آخه اون مثل یه ابزار مصرفی (یا مهره سوخته) میمونه که خودش داوطلب شده تا خطراتی که بشریت رو تهدید میکنه، روی خودش آزمایش کنه. هروقت هم که میمیره، دوباره بازسازی میشه و بیشتر خاطراتش هم سر جاش میمونه. ولی خب، چی میشه اگه میکیِ شمارۀ ۱۷ از میکیِ شمارۀ ۱۸ بیشتر زنده بمونه؟