آنا باسکین بازیگر 44 سالهی رنگ و رو باخته ای است که به کارش اعتیاد دارد. او به طور ناگهانی از یک نقش تلویزیونی موفق کناره گیری میکند و برای تجدید قوا به زندگی گذشته اش در شهر نیویورک بازمیگردد. با وجود اینکه آنا میخواهد تحولی در خود ایجاد کند، اما نمی تواند از شغل و حرفه اش دور بماند...
"جک" و "دایان" دو دختر نوجوان در نیویورک با یکدیگر آشنا می شوند و تابستان را با هم می گذرانند.وقتی "جک" متوجه می شود "دایان" آخر هفته قصد ترک کشور را دارد سعی می کند او را از خود دور کند."دایان" سعی می کند عشق بینشان را زنده نگه دارد در حالی که رازی را مخفی می کند...
پدری مهربان و فداکار ، یک درمانگر استخدام می کند تا با کمک او و با استفاده از موسیقی دوباره با پسرش که دچار آسیب مغزی شده است ، ار تباط برقرار کند. اما…
داستان درباه دختر ۱۶ ساله ای به نام «جنی» است که در حومه لندن - دهه ۱۹۶۰ زندگی میکند. در یک روز بارانی او با مردی که همسن پدرش است آشنا میشود و آن دو به هم دل می بندند...
لنی سویج» (باسکو) دچار اختلال مشاعر شده است و تنها کسانی که می توانند از او نگه داری کنند دو فرزند میان سالش، «وندی» (لینی) و «جان» (هافمن) هستند که چندان علاقه ای به او ندارند...
«شان»، شوهر «آنا» (کيدمن) موقع دويدن در پارک مرکزي سکته مي کند و مي ميرد. پس از گذشت ده سال، در جريان يک مهماني خانوادگي ناگهان سرو کله ي پسرکي ده ساله پيدا مي شود که ادعا مي کند «شان» است، همان شوهر «آنا» که ده سال پيش درگذشته بود...
فیلم از صحنههایی از فیلمبرداری فیلم جان مالکوویچ بودن شروع میشود که در آن «چارلی کافمن» (نیکولاس کیج) افسرده مهلت کمی برای تحویل فیلمنامه اقتباسی دزد ارکیده به شرکت کلمبیا پیکچرز دارد. در مقابل چارلی افسرده برادر دوقلوی سرزنده او، «دونالد»، است که در نظر دارد به تأسی از چارلی شروع به نوشتن فلیمنامه کند.
بیل کاتینگ قصاب سر دسته آمریکایی ها، حریف ایرلندی خود کشیش والن را که سردسته گروهی ایرلندی به نام خرگوش های مرده است میکشد و آمریکایی ها پیروز میشوند. بعد از گذشت شانزده سال پسر کشیش، آمستردام به نیویورک باز میگردد تا از بیل به خاطر مرگ پدرش انتقام بگیرد...
«پاتريک بيتمن» (بيل) جواني اهل نيويورک و معقول و خوش سر و لباس است. اما در پشت اين چهره ي او، يک هيولا نهفته است. «بيتمن» شب ها کار واقعي اش را شروع مي کند و به شکار و کشتن ولگردها و زنان خياباني مي پردازد...
«جوفاکس» (هنکس) و «کاتلين کلي» (رايان) در نزديکي هم در وست سايد نيويورک زندگي و کار مي کنند. اين دوکتاب فروشي هايي رقيب، حدودا در مجاورت هم در يک خيابان دارند. اما بدون آن که هم ديگر را ديده باشند، از طريق «چت» «اي ميل» مراوده دارند و به يکديگر علاقه مند شده اند...