در طول تعطیلات، یک رهبر فداکار غیرانتفاعی با عدم قطعیت شغلی روبرو میشود، در حالی که برخوردهای غیرمنتظره با یک دوست قدیمی و یک متحد جدید، قدرت رها کردن را آشکار میکند.
جود در یک آژانس مشهور خدمات دوستیابی مشغول به کار است. این آژانس قصد دارد در زادگاه جود، شهر آروهارت، یک مجتمع تفریحی با حال و هوای عاشقانه و کلیشهای احداث کند. ملیسا، بانوی کارآفرین محلی و عشق دوران دبیرستان جود، مردم شهر را بر ضد این پروژه تحریک کرده است.
پدری مضطرب به نام لئون، پسر خود را برای کمپینگ به منطقه آپالاچی میبرد. اما در آنجا، یک فرقه محلی دیو جلاد را احضار میکند و پسر لئون ناپدید میشود. لئون در میان مرگ و میرها که هر روز بیشتر میشود، باید با اعضای فرقه و هیولا روبرو شود تا پسرش را پیدا کند.
مل دِیل، وکیلی منزوی، با مرگ ناگهانی خواهر ماجراجویش روبرو میشود. سفر او برای تحویل جسد خواهرش، با شک و تردید در مورد مرگ او همراه میشود. گویی که جان او نیز در خطر است.
وقتی نیکول اتکینز به تحصیلات تکمیلی برمی گردد، رابطه قبلی با یک استاد متاهل آخرین چیزی است که به ذهنش می رسد. با این حال، شخص دیگری در دانشگاه چشمش به نیکول است، کسی که تمام اسرار او را می داند...