پسرک کوچکی که در نوشتن نامهاش به بابا نوئل مرتکب اشتباه املایی بزرگی شده بود، ناخواسته باعث آمدن جک بلک شیطانصفت شد تا شادیهای کریسمس را به کام همه تلخ کند.
زمانی که سه دوست دوران کودکی یک شوخی میکنند که به اشتباه پیش میرود، آنها برای رهایی خود از مشکل، شخصیت خیالی "ریکی استنیکی" را خلق میکنند. بیست سال بعد، آنها هنوز هم از ریکی به عنوان یک بهانه دروغین برای رفتارهای ناپخته خود استفاده میکنند...
در سال 1967، جان "چیکی" دونوهیو نیویورک را ترک می کند تا دوستان ارتش خود را در ویتنام ردیابی کند و چند آبجو با آنها شریک شود، اما در عوض با وحشت جنگ مواجه می شود...
سم و متی، دو دوست خفن که به سندرم داون مبتلا هستند، کل شهر را جمع می کنند تا به آنها کمک کند تا در داستان رویایی، فیلمنامه ، تولید محتوا، بازیگران و بازی در فیلم رویایی خود: "Spring Break Zombie Massacre" به آنها کمک کنند.
20 سال از اولین ماجراجویی هری و لوید گذشته است و هری متوجه شده که دختری دارد که تابحال از وجود آن بی خبر بوده است. این موضوع باعث میشود هری و لوید بار دیگر عازم سفری برای یافتن دختر هری شوند اما...
«ریچ» (اوون ویلسن) و «فرد» (جیسن سادیک) دو دوست صمیمیاند، و هردو چندین سال است که ازدواج کرده اند. اما وقتی که این دو مرد در خانه از خود بیقراری و بی حوصلگی نشان می دهند، همسرانشان تصمیم میگیرند تا یک هفته به شوهرانشان اجازه دهند تا هر کاری که دلشان می خواهد انجام دهند، بدون اینکه مورد مواخذه یا کوچکترین سوالی قرار بگیرند. این موضوع در ابتدا شبیه یک رویا برای ریک و فرد می باشد. اما آنها به زودی متوجه می شوند که رویایی که آنها از زندگی مجردی داشتند به طور فاحش و البته خنده داری با جهان واقعیت فرق دارد...
«بن» (فالن)، معلم دبيرستان، با «لينزي» (باريمور) که کسب و کار موفقي هم دارد، آشنا مي شود. «بن» و «لينزي» در ظاهر وجه مشترکي ندارند، ولي به هرحال با هم جور مي شوند و رابطه ي عاطفي عميقي بين شان به وجود مي آيد. اما از شر و شور رابطه شان که کاسته مي شود، «لينزي» تازه پي مي برد که عشق واقعي زندگي «بن» چيست: تيم بيس بال ردساکس بوستن.
«والت» (گرگ کینیر) و «باب تنور» (مت دیمن) دوقلوهای به هم چسبیده در رستورانی مشغول کارند و در شهرک ساکت و دل چسب شان زندگی بی دغدغه ای دارند. تا این که رهسپار هالیوود می شوند به امید این که «والت» به رؤیای بازیگر حرفه ای شدن خود جامه ی عمل بپوشاند…
«هال لارسن» (بلک) آدم زن باره ي نفرت انگيزي است که به توصيه ي پدرش در جست و جوي زني ايده آل و رؤيايي در کلوپ هاي شبانه ول مي چرخد؛ ولي با هيپنوتيسمي مسخره ذائقه اش تغيير مي کند و به جاي ظاهر و فيزيک زنان متوجه «زيبايي درون» شان مي شود...
چارلی افسر پلیس ساده ای در رود آیلند است که همه مردم او را دست می اندازند. کسی او را جدی نمیگیرد حتا نامزدش تنها پس از ازدواج با او به او خیانت میکند و در حالی که سه پسر حاصل از روابط نامشروع را پیش چارلی میگذارد با مرد کوتوله سیاه پوستی فرار میکند. این اتفاقات موجب نوعی سرخوردگی در چارلی میشود و به مرور زمان شخصیت شیزوفرنی جدید به نام هنکس در وجود او شکل میگیرد. هنکس بر خلاف چارلی شخصیتی شرور از یک پلیس خشن و مردم آزار است. اداره پلیس احساس میکند که چارلی نیاز به مدتی استراحت و سفر دارد از همین رو چارلی را به عنوان اسکورت آیرین به خاطر یک سلسله سوء تفاهمات ارتباطی (با محبوب سابقش)، تا نیویورک اسکورت کند تا در آنجا بازجوئی شود...
«روی مانسون» از ستاره های ورزش بولینگ است، تا اینکه طی یک درگیری با چند ولگرد خیابانی، دستی که با آن توپ می انداخته را از دست می دهد. مدتها بعد او با مردی آشنا می شود که بتازگی به ورزش بولینگ رو آورده و تصمیم می گیرد او را آموزش دهد…
دوست خوش قلب، اما به شدت احمق، به نامهای «هری» (جف دنیلز) و «لوید» (جیم کری) تصمیم دارند یک کیف پر پول را به صاحبش، که دختری زیبا است، بازگردانند. آن دو در این راه کل کشور را زیر پا می گذارند و گرفتار دردسرهای مختلفی می شوند، ولی آیا موفق می شوند کیف را به صاحبش برسانند؟...
نود و یکمین مراسم جوایز اسکار، توسط آکادمی علوم و هنرهای سینما (آمپاس) و به افتخار بهترین فیلمهای سال 2018، در روز یکشنبه 24 فوریه 2019 میلادی (مطابق دوشنبه 6 اسفند 1397 به وقت ایران) در سالن تئاتر دالبی، هالیوود، لس آنجلس برگزار شد
سام لودرمیلک یک الکلی است و در حال بهبودی می باشد. اگرچه او نوشیدنی خود را تحت کنترل دارد، اما لودرمیلک متوجه می شود که وقتی زندگی شما به هم ریخته است، درست شدن اوضاع به این راحتی ها نیست و...