فیلکس گراند، مردی خسیس و ثروتمند، در خانهی سادهای در ساومور با همسر و دخترش زندگی میکند. او نمیخواهد ثروت خود را به خطر بیندازد، بنابراین با خواستگاران جوان و زیبا برای ازدواج با دخترش مخالفت میکند. ورود ناگهانی برادرزادهی او، یک دنبالهرو پاریسی یتیم و ورشکسته، زندگی دختر جوان را تغییر میدهد.
در سال 1823،یک ژنرال فرانسوی آواز خواندن یک راهبه منزوی را در یک کلیسای کوچک شنیده و اصرار می کند با او صحبت کند.او "آنتوانت" است کسی که پنج سال است او در جستجویش است...
در طول حمله ناپلئون به مصر، او هنرمند سالخورده ژان میشل ونچر د پارادی (میشل پیکولی) را به آنجا می فرستد تا مناظر این کشور را به تصویر بکشد. بلافاصله پس از ورود، ژان میشل و سرباز همراهش، آگوستین روبرت (بن دانیلز)، از بقیه سربازان فرانسوی جدا می شوند...
وقتی خواهرش در سال 1846 می میرد، بته از قلعه به پاریس نقل مکان می کند تا به عنوان خیاط تئاتر کار کند. او به یک هنرمند خوش تیپ و گرسنه کمک می کند. هنگامی که خواهرزادهاش او را از خود دور میکند، او قصد انتقامی فریبنده را دارد...
یک نقاش معروف قدیمی، با کمک دوست یکی از هنرمندان جوان، به سراغ یکی از پروژه های رها شده ی خود میرود. سوال هایی درباره ی حقیقت، زندگی و محدودیت های هنری مطرح میشود...
بازیگر اسپانیایی، خوزه آنتونیو سِینوس، در نقش یک مجسمهساز شکستخورده بازی میکند که الهام از دست رفتهاش با ظهور عجیب و غریب یک "الهه" سیاهپوست، زیبا و مرموز باز میگردد.