"مت مسترز" جوان از پدر خود که هرگز او را ندیده متنفر است.به نظر می رسد او مادرش را در حال مرگ تنها گذاشته است.این احساس او باعث ایجاد تنفر بین مردم کوهستان شده است.اما با از راه رسیدن یک غریبه تاثیرات مثبت بین مردم ایجاد می شود و...
آبراهام لینکلن متواضع احترام همسایگان ایلینوی خود را به خود جلب می کند و در قد و قامت و احترام بیشتر می شود تا اینکه در سال 1860 به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و به واشنگتن رفت...
وقتی "باب ستون" از تگزاس به کانزاس مهاجرت می کند،نکات خوبی در آنجا بخصوص "مری مک کلود" دختر بانکدار محلی را پیدا می کند.وقتی او فرصتی برای انتخاب شدن به عنوان کلانتر را بدست می آورد،رقیب معلم قابل احترام "ویلیام کانترل" می شود و...
دشمنی دیرینه بین دو خانواده "تالیورز" و "فالینز" دهه هاست در جریان است.با نقشه ساخت ریل راه آهن از میان زمینهای هر دو خانواده و معدن ذغال سنگی که در زیر آنها قرار دارد، غریبه ای وارد ماجرا می شود و...
دو دزد جواهر، « گاستون » ( مارشال ) و « لیلى » ( هاپكينز ) با يكديگر هم دست مىشوند و دارايى « ماريت كولت » ( فرانسيس )، بيوه ى جوان و ثروتمند را بالا بكشند.
"جان گلیدن" ثروتمند که در حال مرگ است،با توجه به نارضایتی از اقوام و همکاران خود،تصمیم می گیرد در عوض دادن پولهایش به آنها،میلیونها دلار را صرف غریبه هایی در سطح شهر کند.او چند نفر را به طور اتفاقی انتخاب می کند و...