این داستان، روایتگر زندگی دو نوجوان هممحلهای است که یکی قربانی و دیگری آزارگر بوده و به دلیل قلدریها و آزارهایی که تجربه کردهاند، به دشمنان سرسخت و آشتیناپذیر یکدیگر تبدیل شدهاند. پرسش اصلی داستان این است که «شما برای دشمنتان چه میکنید؟»
عیسی و ماریا زوجی هستند که در روابط خود با چالشهایی روبرو هستند. با این حال، آنها به تازگی صاحب فرزند شدهاند. برای سامان دادن به زندگی جدید خود، تصمیم به خرید یک میز قهوهخوری جدید میگیرند. تصمیمی که زندگیشان را متحول خواهد کرد.
ماکارنا در خانواده ای متواضع بزرگ شده و تصمیم می گیرد حقوق بخواند و عاشق دایانا، افسر پلیسی می شود که در یک دوره کارآموزی با او آشنا شد و عشق زندگی او شد. به نظر می رسد ماکارنا مسیری را که همیشه می خواست پیدا کرده ، با این حال، پدرش او را به سرعت تغییر می دهد...
ناچو دانشجوی درونگرا خیرونا با دو خلافکار از محله چینی های شهر آشنا می شود و در تابستان درگیر دزدی ها و دزدی هایی می شود که زندگی او را تغییر می دهد...
آنا جوان، یک دختر سویلیایی که از خانواده و محله خود خسته شده است، رابطهای با پسر آفریقایی-آمریکایی را آغاز میکند که مادرش آنرا ترتیب داده تا از برکناری جلوگیری کند...
بازرسان "آلفارو" و "ولارد" می بایست تا پرونده ی مربوط به یک قاتل زنجیره ای را حل کنند ولی در راه متوجه ی سر نخه هایی می شوند که هرگز به فکر آن ها نمی رسید ، تا اینکه ...