هنگامی که پدر کالب 12 ساله اعلام می کند که آنها قبل از شروع سال تحصیلی جدید نقل مکان خواهند کرد، کالب و دوستش بلیک یک سری برنامه های ماجراجویانه برای خنثی کردن نیات پدر در نظر می گیرند...
پس از چند سال سختی مالی، مادری جوان به نام "راشل" تصمیم می گیرد به محل کارش برگردد تا به همسر سابق خود در پرداخت بدهی هایش کمک کند. برای نگهداری از دختر 4 ساله اش، تصمیم می گیرد او را در یک مهدکودک ثبت نام بکند. بعد از چند هفته، دخترشان رفتار ناخوشایندی از خود نشان می دهد، او به این نتیجه می رسد که ممکن است دخترش توسط معلمان مهد کودک مورد بد رفتاری قرار گرفته باشد ...
هنگامی که نقاشی نورمن راکول به دنیای آرایشگاه چارلی شافلتون تبدیل میشود، این اثر کلاسیک آمریکایی به مرکز یک شهر کوچک در جورجیا تبدیل میشود، جایی که دوستان دور هم جمع میشوند، شایعات نقل میشوند و خاطرات قدیمی زنده نگه داشته میشوند. از پشت پنجره، تری کول، خواننده مشهور موسیقی کانتری، دیده میشود که پس از سالها بیرحمانه ترک کردن شهر، بالاخره به خانه بازگشته است و هرگز...
آلیشیا کراسبی، طراح مد مشهور، در آستانهی ازدواج با ویل قرار دارد. اما قبل از آن، او باید در یک مسابقهی خانوادگی عجیب شرکت کند که میتواند سرنوشت رابطه او را تغییر دهد.
گرد و غبار باستانی که انسان را کنترل می کند از بین می رود ، اما به طرز مرموزی روی جیم یونگ که به ابرقدرت ها دست پیدا می کند ، تأثیر می گذارد. جیم را به یک پایگاه زیرزمینی منتقل می کنند و در آنجا آموزش می بیند که یک عامل برای بردن ...
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...
شخصیت اصلی داستان این سریال یک دختر جوان است که فرزند دو مهاجر غیرقانونی محسوب میشود. بعد از اینکه شخصیت اصلی داستان ما به نام لیز پارکر به طور ناگهانی به شهر توریستی خود یعنی رازول باز میگردد، در رستوران پدر و مادرش بهعنوان پیشخدمت مشغول به کار میشود. اما در همین حین اتفاقاتی رخ میدهد که حقیقت تکان دهندهای را درباره پسری که در نوجوانی به او علاقه داشته و حالا یک پلیس است، متوجه میشود. لیز متوجه میشود که این پلیس جوان نهتنها مانند خودش یک انسان معمولی نیست، بلکه یک بیگانه محسوب میشود و تمام تواناییهای عجیبش را در تمام زندگی خود پنهان نگه داشته است. لیز سعی میکند راز او را پنهان نگه دارد و...
داستان از آنجایی شروع می شود که پسر نوجوانی به نام رایان اتوود به همراه برادرش اقدام به سرقت ماشین میکند که بعد ازکمی تعقیب و گریز توسط پلیس دستگیر شده و به زندان می افتد.