یک مدیر اجرایی جوان تبلیغاتی اهل مونترال که به چوپانی در منطقه پروونس روی آورده، با یک کارمند دولتی که بیمحابا از شغلش استعفا داده، ماجراهای گوناگونی را از سر میگذراند.
روشهای پیشرو و انسانی فانون در بیمارستان بلیدا با انتقادهای زیادی روبهرو میشود. نوع رفتار دلسوزانه او با بیماران، خشم کارکنان را برمیانگیزد. در این میان، رمضان، یکی از اعضای جبهه آزادیبخش ملی (FLN)، فانون را جذب میکند. پس از آن، او و همسرش، جوزی، به مبارزات استقلال الجزایر میپیوندند.
آرمند، مردی که ماشینهای کشاورزی در کشور میفروشد. درست زمانی که او از زندگی نا امید شده بود ، عاشق دختر جوانی به نام کرلی می شود و از دست والدین و پلیس فرار می کند...
«مظفر» و «فیروز» دو چوپان ساده لوح از کشوری کوچک در قاره آسیا هستند. کشور آن ها برای مردم دنیا ناشناس است، از این رو به دستور رئیس جمهورشان این دو برای معرفی کشورشان...
در پی مرگ مادرش، نویسنده فمینیست آگاته (آگنس ژائوی) به شهر روستایی محل تولدش باز می گردد تا با خواهر جدا شده اش فلورانس (پاسکال آربیلو) دوباره ارتباط برقرار کند...
داستان این فیلم برگرفته از دو زندگینامه ی جداگانه ست. فیلم زندگی دو زن را نشان می دهد که از لحاظ زمانی و مکانی با یکدیگر فاصله دارند و هر دو در زندگی به پوچی و بی هدفی رسیده اند ولی در نهایت در می یابند که با ترکیبی از عشق، شجاعت و جسارت هر چیزی امکان پذیر است...
مستر بین یک بلیط مسافرتی به فرانسه برنده میشود. در آنجا او بطور ناخواسته باعث جدایی یک پسر نوجوان از پدرش می شود، و حالا باید سعی کند دوباره آنها را به هم برگرداند. در این مسافرت او چیزهایی مثل دوچرخه سواری، عشق حقیقی و ... را هم یاد میگیرد...
داستان زندگی املی در این فیلم از پیش از تولدش به نمایش گذاشته میشود یعنی با نمایش پروسه لقاح و پس از آن تشکیل یک جنین تا تولد املی. پدر و مادر املی دچار نوروزه هستند و حتی او را در آغوش نمیگیرند. او با همین تنهایی بزرگ میشود و خانه را ترک میکند و به پاریس میرود.
"کنت گونزاگه" نقشه ای علیه پسر عموی خود "دوک نورس" با اینکه او وارث همه ثروت اوست، طراحی می کند.کنت رازی در مورد وجود نوزاد نامشروع دوک که به تازگی متولد شده را نزد خود نگه میدارد، اما دوک از وجود کودک باخبر شده و برای ازدواج با مادر کودک عازم سفر می شود...
رابرت میلارد پادشاهی صنعتیش را - بر اساس تمام فناوریهای نویز - به لطف ازدواجش با ایرن ثروتمند و بداخلاق استوار کرده است، او سالها با دلسردی خیانت میکند...