"مرکاتو" به تشریح سازوکارهای پنهان و درونی فوتبال نوین میپردازد که امروزه به صنعتی جهانی با گردش مالی میلیاردها دلار تبدیل شده است. داستان حول محور دریس، مدیر برنامههای بازیکنان، میچرخد که تنها هفت روز پیش از پایان مهلت نقل و انتقالات، برای نجات موقعیت خود فرصت دارد.
رویای طولانی مدتِ یک مرد الجزایری زمانی به حقیقت می پیوندد که دعوتنامه ای دریافت میکند کی در آن ذکر شده او می تواند گاوش را به نمایشگاه بین المللی پاریس ببرد...
دو میلیون سال پیش ادوارد پسر پادشاه میمون ها متولد می شود اما بسیار کوچک است و تصمیم می گیرند تا مخفیانه او را به جایی ببرند تا رشد کند . اما وقتی او بزرگ می شود با سایر میمون ها تفاوت دارد …
این فیلم بر اساس داستانی واقعی که در 1983 اتفاق افتاده ساخته شده . داستان درباره گروهی ایست که برای راهپیمایی بین فرانسه و مارسی به منظور ایجاد برابری و تبعیض نژادی انجام میدهند .
وقتی روزنامه نگاری به نام "دن جرالدو" به پالومبیا می رود تا خبری بزرگ بدست آورد، تصورش را هم نمی کرد دست به کشفی خارق العاده بزند که همه چیز را تغییر می دهد...
صداپیشه فرانسوی ژان، بازیگر آمریکایی جنیفر را در یک سریال تلویزیونی موفق دوبله می کند. اما وقتی او بازنشسته می شود، دنیای ژان خراب می شود. بنابراین او به لس آنجلس می رود تا جنیفر را متقاعد کند که سر صحنه برگردد...
در پی مرگ مادرش، نویسنده فمینیست آگاته (آگنس ژائوی) به شهر روستایی محل تولدش باز می گردد تا با خواهر جدا شده اش فلورانس (پاسکال آربیلو) دوباره ارتباط برقرار کند...
جنگ جهانی دوم، چهار مرد عرب از آفریقای شمالی، در ارتش فرانسه ثبت نام می کنند تا در مقابله با آلمانی ها در آن کشور کمک کنند، و همینطور با تبعیض نژادی در فرانسه مبارزه کنند...
«آندره» (دوبوز) کلاهبردار فرانسوي بيست و هشت ساله ي الجزايري الاصل، هزاران يورو به طلبکاراني در سراسر پاريس بدهکار است. او در نهايت تصميم به خودکشي مي گيرد و مي خواهد خود را درون رودخانه بيندازد که ناگهان چشمش به زن بلندقد و زیبایی مي خورد که او نيز قصد خودکشي دارد. «آندره» زندگي زن (راسموسن) را نجات مي دهد و زن براي قدرداني، به فرشته ي نگهبان «آندره» تبديل مي شود.
داستان زندگی املی در این فیلم از پیش از تولدش به نمایش گذاشته میشود یعنی با نمایش پروسه لقاح و پس از آن تشکیل یک جنین تا تولد املی. پدر و مادر املی دچار نوروزه هستند و حتی او را در آغوش نمیگیرند. او با همین تنهایی بزرگ میشود و خانه را ترک میکند و به پاریس میرود.