پس از اتمام یک ماموریت، امدادگر آنی بلیک به خانه در ورمونت می رود تا تعطیلات را با خانواده خود بگذراند. هنگامی که پناهگاه حیوانات محلی بسته می شود، آنی با کمک دامپزشک محلی و دشمن مدرسه قدیمی، دیلن، وارد عمل می شود تا آن را نجات دهد...
جانی بلیز در دوران جوانی و زمانیکه حال پدرش بشدت وخیم است مفیستو یا همان شیطان نزد او آمده و با او معامله ای می کند . او حاضر می شود به ازای شفای پدرش از بیماری روح خود را در اختیار شیطان بگذارد اما در ادامه در می یابد فریب خورده است...
"دانیل" در حال آماده سازی نمایشگاهی از کارهای خود از مناطق جنگی است. وقتی "سباستین" تصمیم می گیرد که این نمایشگاه ممکن است عکس هایی از یک قتل عام در روستای خود را به نمایش بگذارد، ولی "دانیل" از او درخواست می کند که آن عکس ها را حذف کند .