داستان یکی از اعضای بلندپایه دفتر سیاسی لهستان که از حزب اخراج می شود. حال او در صدد پی بردن به دلیل این اتفاق است. این داستان در سال 1979 لهستان قبل از رویدادهای همبستگی اتفاق می افتد...
داستان با شوهر لوچا کرول در زیر تراموا آغاز می شود. او چهارمین پسرش را در کف آپارتمان جدیدشان به دنیا می آورد. همسایه ویکتور، یک روشنفکر کمونیست، با خانواده فقیر دوست می شود اما به زودی دستگیر و روانه زندان می شود. در طول جنگ، لوچا به سختی از دستگیری نازی ها در بازار سیاه فرار می کند...
داستان فیلم مبارزه کارگران کشتیسازی و اتحادیههای مربوطه و اعتصاب آنان را روایت میکند. زمانی که در سال ۱۹۸۰ کارگران کشتیسازی در گدانسک دست به اعتصاب زدهاند، حزب کمونیست فردی به نام نیکل را که یک خبرنگار است را به گدانسک میفرستد تا بکوشد با جستجو در زندگی سران اعتصاب نقاط ضعفی پیدا کند که بتوان علیه آنها به کار گرفت. نیکل با فرورفتن در قالب فردی همدل با کارگران مصاحبه میکند.
بلافاصله پس از اینکه روزنامهنگار برجسته لهستانی یرژی میکالوفسکی (زبیگنیو زاپاسیویچ) آخرین حضور خود را در تلویزیون ملی برای بحث در مورد کار خود داشت، زندگی او ناگهان از کنترل خارج میشود...