در روزهای خوش گذشته،"فرانتس مورر" و دیگر همکارانش در پلیس مخفی مانند شاهان زندگی می کردند.اما اکنون آنها مجبور هستند با محیط جدید کنار آمده و تمام قدرتهای خود را از دست داده اند.برخی مانند او مانند پلیسهای عادی با قاچاقچیان مواد مخدر مبارزه می کنند اما او به زودی متوجه حقیقت دیگری می شود...
داستان با شوهر لوچا کرول در زیر تراموا آغاز می شود. او چهارمین پسرش را در کف آپارتمان جدیدشان به دنیا می آورد. همسایه ویکتور، یک روشنفکر کمونیست، با خانواده فقیر دوست می شود اما به زودی دستگیر و روانه زندان می شود. در طول جنگ، لوچا به سختی از دستگیری نازی ها در بازار سیاه فرار می کند...
مدت کمی پس از جنگ جهانی دوم،یک سرباز آمریکایی "نورمن" و یک پناهنده لهستانی "امیلیا" عمیقا عاشق هم می شوند.در نهایت "نورمن" به کشورش بازگشته و انتظار پیوستن "امیلیا" را دارد.مادر "امیلیا" بیمار است اما با داروهای موجود می تواند بهبود پیدا کند.اما مادرش می داند تنها یکی از آنها به آمریکا خواهند رفت و...
یک گروه از دانشجویان تعطیلات تابستانی خود را در یک اردوگاه دانشگاهی برای مطالعه علم زبانشناسی میگذرانند. یکی از مدیران اردوگاه، جاروسلاو، استاد جوانی است که ترجیح میدهد به دانشجویان به شیوهی مستقیم و صمیمی نزدیک شود. نگرانیهای او در مقابل دیدگاههای آزادانهی جاکوب، که دوست دارد افراد را تحت کنترل قرار دهد، از ابتدا شروع میشود...
ویکتور (دانیل اولبریچسکی)، کهنه سرباز جنگ جهانی اول، پس از مرگ یک دوست نزدیک خود را در شهر غمگین و ناراضی می بیند. او برای تجدید قوا تصمیم می گیرد به املاک روستایی عمه و عمویش برود، جایی که تابستان های جوانی را در آنجا می گذراند...
بلافاصله پس از اینکه روزنامهنگار برجسته لهستانی یرژی میکالوفسکی (زبیگنیو زاپاسیویچ) آخرین حضور خود را در تلویزیون ملی برای بحث در مورد کار خود داشت، زندگی او ناگهان از کنترل خارج میشود...
یک دختر زیبای لهستانی که در جستجوی معشوق خود به دور اروپا سفر میکند، در حالی که مردان اطرافش سعی میکنند او را در نقشههای خودخواهانه خود جای دهند، با ماجراهای غمانگیز مختلفی روبرو میشود.