یک راننده کامیون در غذاخوری که در تویط یک خانواده اداره می شود توقف کرده و تصمیم می گیرد به کسب و کار جدید آنها کمک کند.این داستان با تصاویر مختلفی در مورد عشق و غذا در هم تنیده است…
این داستان در شهر فورانو در هوکایدو رخ می دهد و به دور داستان خانواده کوروئیتا متمرکز است. این داستان از زبان پسر، جون، روایت می شود و زندگی دو بچه را که بین والدینشان و طلاق آنها جدایی اتفاق افتاده، دنبال می کند. جون و خواهرش هوتارو، در آب و هوای سخت هوکایدو بزرگ و بالغ می شوند و راه زندگی را از طریق تعامل با مردم فورانو یاد می گیرند.