گروهی از همکاران در یک جزیره مرموز گرفتار میشوند و با موجودات خونآشام و دایناسورها روبرو میشوند. آنها باید برای بقا تلاش کنند و از این جزیره خطرناک فرار کنند.
گروهی از فعالان به امید افشای کارهایی که انجام میدهند وارد یک مرکز دولتی میشوند، اما وقتی یک جانور وحشی آزاد میشود، متوجه میشوند که در خطری بیش از آنچه تصور میکردند هستند...
زن جوانی پس از مرگ مرموز پدرش، اموال پدرش را به ارث می برد. در حالی که تلاش می کند درباره نحوه مرگ او بیشتر بداند، متوجه می شود که خانه توسط فرقه ای استفاده می شود که به دنبال احضارمخوف ترین موجودات لاوکرافته هستند ...
انسان ها در رویایی راحت زندگی می کنند که تکرار می شود و رویا را کنترل می کنند. آنها هم زمانی انسان بودند. برخی از انسان ها بیدار می شوند،اما بیشترشان بیدار نمی شوند. دانیل از خواب بیدار می شود و به او گفته می شود که همه چیز می تواند متفاوت باشد...
"وندی" پس از تشخیص زوال عقل به خانه دوران کودکی خود باز می گردد و دخترانش را پژمرده می کند. در آنجا، آنها با یک عروسک مرموز روبرو می شوند که به نظر می رسد وندی خاطرات عجیب و تکه تکه ای از آن دارد...
"ساموئل" از یک دختر (گلوریا) که مادرش او را ترک نموده مراقبت می کند ، تا زمانی که دیگر قادر به این کار نبود و تصمیم گرفت تا کودک را به مادرش بسپارد ، لذا به لندن جایی که مادرش کار می کرد سفر کرد ولی او را پیدا نکرد ، هشت سال بعد در حالی که ساموئل و گلوریا به یک دوستِ جداناپذیر تبدیل شده بودند سروکله ی مادر گلوریا پیدا می شود و ...
یک قاچاقچی انسان پس از خروج از زندان به دلیل تشخیص تومور مغزی، تلاش میکند با نجات یک دختر جوان از قاچاقچیان، برای جبران خطاهای گذشتهاش، به خودش و دنیای پیرامونش کمک کند...