یک کلانتر سابق آریزونا که همسرش کشته شده است در ملک خانه خوداما بنظر میرسد که یک مهاجر غیر قانونی که به خاک آمریکا آمده است این کار رو کرده باشد . حال این مرد به عنوان کلانتر دنبال جواب میگردد و در این حین زندیگ برای همیشه عوض میشه …
داستان فیلم درباره یک مامور اف بی آی در دهه 70 میلادی را بازی می کند که در عملیات معروف آبسکام که به موجب آن تعدادی از نمایندگان کنگره آمریکا استیضاح می شوند، درگیر می شود...
یک گروه سری از افسران پلیس که توسط دو گروهبان ( رایان گاسلینگ و جاش برولین ) رهبری می شوند، تصمیم دارند سردسته جنایتکاران، «میکی کوهن» ( شان پن )، که کل شهر را زیر سلطه گرفته، را سرنگون سازند...
دو افسر جوان پلیس در حین انجام یک بازجویی در ایست بازرسی ،مقداری پول نقد و اسلحه از اعضای یک باند مواد مخدر خطرناک ضبط می کنند و این اتفاق باعث می شود تا این باند در پی نابود کردن آنها باشند…
دکتر مارتین بلیک ، یک بیمار ۱۸ ساله به نام دایان دارد که مبتلا به عفونت کلیه است این بیمار اعتماد به نفس بالایی دارد و حالا دارد سلامتی اش را به دست می آورد. اما مارتین که به این بیمار عادت کرده می ترستد که او را دیگر نبیند . به همین دلیل کاری می کند که او همیشه بیمار بماند و در بیمارستان باشد و هر روز اورا ببیند...
گروهی از کارگران به محض اینکه متوجه می شوند فردی به نام "آرتور شاو" پول آنها را بالا کشیده و با آن پول برای خودش زندگی کاملی بهم زده ، تصمیم می گیرند تا با تجمع و فریاد زدن مطالباتشان را طلب کنند. پلیس هم در حال جستجو برای یافتن خاطی و مجازات آن است اما مال باخته ها تحمل صبر کردن ندارند، به همین منظور چند تن از این افراد تحت از زدن هر گونه تاپیک و پستی با داشتن این کلمه جدا خودداری کنیدی فردی به نام "جاش"، با یکدیگر متحد می شوند و یک مجرم خطرناک به نام "اسلاید" را استخدام می کنند تا آرتور شاو را بدزدد و ...
نیک یک کارمند ساده است که به تازگی به الکل معتاد شده و در نتیجه از کار اخراج و تمام پس اندازش را نیز خرج کرده است. همسرش سامانتا که از دست او عصبانی است او را از خانه بیرون می کند و حالا نیک در چمن جلوی خانه اش زندگی می کند و سعی می کند تا به هر شکل ممکن دوباره خودش را باز بیابد و به زندگی عادی برگردد ضمن اینکه این مرد بی پول سعی می کند در همان حیاط خانه به شکلی به فروشندگی هر چیزی که دم دستش است بپردازد تا پولی جمع آوری کند…
دواین و تراویس دو دوست صمیمی و بسیار راحت طلب هستند که تنها کار روزمره شان رویا سازی است. پدر دواین سالها پیش مبلغ ۱۰ میلیون دلار در یک لاتاری برنده شده بود و اکنون زندگی خوب و راحتی دارد. اما ...
Mick Haller وکیل مدافع فردی است که خود را Lincoln معرفی می کند او ادعا می کند که زنی می خواسته است که از او زورگیری کند ولی وقتی که هلر به شواهد علیه او نگاه می کند متوجه می شود که این پرونده به یک پرونده ی قدیمی او ارتباط دارد ...
راونی بارنهارد، پلیس امنیتی یک فروشگاه بزرگ، که خود را در کارش یک حرفه ای تلقی کرده و از دیگر ماموران بالاتر میبیند، پس از آنکه نمی تواند دلیل به صدا درآمدن آژیر یک فروشگاه را بفهمد، جهت فهمیدن موضوع اقدام به انجام کارهایی در فروشگاه میکند که...
«تي کي پول» (پنيا)، «فرد چيور» (رابينز) و «کالي دان» (مک آدامز) از جبهه ي جنگ عراق به امريکا بازگشته اند. اما وطن ديگر همان کشوري نيست که آن را ترک کرده بودند. اين سه نفر، به طور اتفاقي در سفري زميني از نيويورک به طرف سينت لوييس هم راه مي شوند...
سناتور جوان جمهوري خواهي به نام «جاسپر اروينگ» (کروز) در گفت و گو با خبرنگاري حرفه اي به نام «جانين رات» (استريپ) استراتژي جديد جنگي اش را براي شکست دادن طالبان در افغانستان توضيح مي دهد...
یک تیرانداز ماهر برای مدتی است که در آرامش زندگی می کند، تا اینکه از یک توطئه برای ترور رئیس جمهور مطلع می شود. اکنون او که متهم اصلی این ترور شناخته شده است، تصمیم می گیرد رد قاتل اصلی را بگیرد و دست عاملان اصلی ترور را رو کند...
«مک لاکلین» (کیج) و «جیمنو» (پنیا) در بین پلیس هایی بودند که پس از حمله به برج های مرکز تجارت جهانی، تلاش کردند مردم را از آن عمارت ها بیرون بکشند. وقتی برج ها فرو ریخت، «مک لاکین» و «جیمنو» هر دو در طبقه پنجم بودند و هر دو جزء آخرین آدم هایی بودند که زنده از لابه لای ویرانه های برج ها بیرون کشیده شدند و ...
دانشجویی پس از از دست دادن بورسیه تحصیلی خود قصد دارد قرص های اکستازی بفروشد تا پول مورد نیاز خود را برای تحصیل جمع آوری کند. او با انبوهی از مشتریان پنهان ملاقات می کند و باید از فروشندگان مواد مخدر و والدینش فرار کند تا شهریه خود را به موقع بپردازد...
ماریسا ایروین برای بردن پسر خردسالش میلو از اولین قرار بازیاش از راه میرسد، اما زنی که در را باز میکند، مادری نیست که او بشناسد. او میلو را ندارد و هرگز چیزی در مورد او نشنیده است. همانطور که بدترین کابوس هر پدر و مادری شروع به آشکار شدن میکند، سوالات جدید منجر به اسرار عمیقی میشود و شکافهایی را در دنیای به ظاهر بینقص ایروین آشکار میکند تا اینکه همه چیز از هم میپاشد.
اتفاقات سریال در دهه ۸۰ میلادی جریان دارد و "دیگو لونا" نقش "فلیکس گالاردو"، رئیس کارتل مواد مخدر گوادالاخارا را در این سریال بر عهده دارد که "گالاردو" بزرگترین امپراطوری کارتل مواد مخدر مکزیک را ایجاد کرد. "مایکل پنیا" نیز نقش "کیکی کامارنا" را که مامور DEA است، بر عهده دارد. او خانوادهاش را از کالیفرنیا به شهر گوادالاخارا در مکزیک میبرد تا روی پرونده کارتل مواد مخدر این شهر تحقیق کند. در حالیکه نبرد بین سازمان DEA و دولت مکزیک با کارتلهای مواد مخدر ادامه دارد و تجارت مواد مخدر در حال رفتن به سمت مدرن شدن است، سرنوشت این دو شخصیت به یکدیگر متصل خواهد شد...