یک مدافع لوس آنجلس که به طور تصادفی قبل از مرگش توسط فرشته ای بیش از حد عصبانی از بدنش خارج شده بود ، در بدن یک میلیونر به تازگی کشته شده به زندگی باز می گردد.
"توماس جروم نیوتن" موجودی بیگانه در شکل انسان است که برای بدست آوردن آب برای سیاره در حال مرگش به زمین آمده است. او یک شرکت فناوری پیشرفته راه اندازی میکند تا هزینه مورد نیاز برای ساخت سفینه اش را مهیا کرده و عاشق "مری لو" می شود. اما او بر روی طمع و بی رحمی تجارت بر روی زمین حساب باز نکرده است و...
یک زیست شناس دریایی به دلفین های خود می آموزد که به زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنند، اما شخصیت های پنهان قصد دارند پستانداران آموزش دیده را برای هدفی شوم تر بربایند ...
«هوارد بانيستر» (اونيل) - موسيقيدان کم حافظه و يکي از دو فيناليست رقابت براي به دست آوردن بورس تحصيلي بيست هزار دلاري بنياد لارابي - هم راه نامزد خشک و بي روحش، «يونيس برنز» (کان) به هتل بريستول در سن فرانسيسکو مي آيد. اما خيلي زود با «جودي ماکسول» (استرايسند)، زن سرگردان و عجيب و غريبي آشنا مي شود که با ديدن «هوارد»، بلافاصله تصميم مي گيرد زنش بشود......
"جنی" که نمی تواند با پدر و مادر خود کنار بیاید،از خانه فرار می کند."لری" و "لین" به دنبال او گردند و در این بین با خانواده های فراریان دیگر آشنا می شوند.با رفتن فرزندانشان،آنها فرصت این را دارند که زندگی خود را از نو یافته و از آن لذت ببرند...
«فلیکس شرمن» (سیگال) در یک کتابفروشی کار میکند و بیشتر دوست دارد خود را نویسندهای ناموفق بداند. او به سرایدار بلوک آپارتمانی محل اقامتش، «راپزینسکی» (ساندولسکو) خبر میدهد که یکی از ساکنان بلوک بهنام «دوریس» (استرایسند) دختری است که از آپارتمانش بهعنوان خانه بدنام استفاده میکند. بهزودی «دوریس» که بازیگر / مُدل است سراغ «فلیکس» میرود و با او رابطهای نزدیک پیدا میکند. آن دو دچار مشکلات بسیاری میشوند، اما بهرغم دل مشغولیهای متفاوتشان کنار هم میمانند...
"کندی" دختری دبیرستانی است که در جستجوی حقیقت و معنای واقعی زندگی است. او در این مسیر با شخصیتهای مختلفی آشنا شده و در موقعیتهای متفاوتی قرار می گیرد...
در سال 1943، گروهی از نظامیان اسیر متفقین نمی توانند بر سر طرح فرار به توافق برسند، ستاد متفقین طرحی را تهیه می کند و مردی را که امیدوارند دستگیر شود، برای هماهنگ کردن فرار اسیران به آنجا می فرستد...
«بن براداک» (هافمن) که تازه فارغ التحصيل شده است، هنوز براي آينده ي خود تصميم جدي نگرفته است. خيلي زود «خانم رابينسن» (بنکرافت)، همسر دوست پدرش، به او علاقه مند مي شود و سعي مي کند او را فریب دهد...
داستان سریال درباره رابطه دو نفر به نامهای ویلیام ترومن و گریس آدلر است در در آپارتمانی در نیویورک سیتی زندگی می کنند. ویل وکیل است و گریس طراح داخلی...