داستان همسر یک پزشک در شهری کوچک که توهمات رمانتیکی درباره زندگی و طبقه اجتماعی دارد. او به شوهر سادهاش خیانت میکند، با افراد دیگر وارد رابطه میشود و...
ميليونرى به نام « اسميت » كه حال و روز متعادلى از نظر روانى ندارد، وارد زندگى « ليونورا » میشود و با او ازدواج میکند. با اين همه، « ليونورا » متوجه مىشود كه زندگى خوشبختى با همسرش ندارد و بيشتر اوقاتش را بايد با مستخدم وفادار او، « فرانتسى »، بگذراند ...
"جانی مک کوئین" رهبر یک سازمان مخفی ایرلندی،در خانه "کتلین" و مادرش مخفی شده تا نقشه سرقتی که بودجه مورد نیاز برای ادامه فعالیتهایش را تامین می کند را طراحی کند. در این حین اوضاع به هم ریخته و او زخمی می شود...
لرد روهان (جیمز میسون) که آرزوی وارثی دارد، با"کلاریسا مار" جوان زیبا (فیلیس کالورت) ازدواج می کند. اندکی بعد، کلاریسا دوست قدیمی مدرسه اش، هستر شاو (مارگارت لاکوود) را که اکنون در یک گروه بازیگری فقیر شده است، پیدا می کند و او را به خانه می آورد، غافل از اینکه هستر مدت هاست از او پرستاری می کند...
در یک شب تاریک تابستانی، "فرانچسکا کانیگهام"، که روزگاری پیانیستی مشهور بود، از بیمارستان فرار کرده و دست به خودکشی می زند. او توسط "دکتر لارسن" نجات یافته و به بیمارستان بازگردانده می شود. "لارسن" تلاش می کند تا اتفاقات و اشخاصی که او را به این مرحله رسانده اند را ببیند...
دو معلم به نام های دوریس و ماریان بعد از ناپدید شدن دوستشان، اِولین، در دشت های یورکشایر، به این مکان سفر می کنند. در یک شب توفانی، آن ها در کلبه ی دور افتاده ی استفان پناه می گیرند. استفان پیانیستی بود که در دوران جنگ داخلی اسپانیا در اثر صدا و موج انفجار دچار اختلال روحی شد. با فرو نشستن توفان، موریس سریعا محل را ترک می کند اما کنجکاوی ماریان درباره ی سرنوشت اِولین به علاوه ی عشقش نسبت به استفان باعث می شود در این مکان خطرناک بماند و...
یک ژنرال مکتب قدیمی ، که اعتقاد جدی به عزت و احساس وظیفه خود دارد ، باید با جنایتی که سالها قبل ، در جریان جنگ ایرلند برای استقلال در سال 1921 مرتکب شد ، کنار بیاید...