در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام (ریف فاینز) دچار حادثه میشود و در شمال آفریقا سقوط میکند. او که به سبب زخمهای هولناک و شوک روانی نام خود و گذشتهاش را به یاد نمیآورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده میشود. در آنجا پرستاری به نام هانا (ژولیت بینوش) با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعه ای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت میکند...
میلان باید لوئیس راندونی را قبل از اینکه در دادگاه شهادت دهد، بکشد. او از هم اتاقی افسرده اش فرانسوا پینیون که با حلق آویز کردن خود از لوله توالت، اتاق میلان را غرق در آب می کند، ناراحت است. در اینجا او در مشکلات گیر کرده است.
باغبانی به نام ناپلئونه در ویلایی در جنوب ایتالیا مشغول به کار میشود و درگیر رابطهای مثلثی با پائولا و مادرش میشود که پیامدهای آن شامل س.ک.س.،.مرگ و آشوب است.
یک زن جوان لال ، که در یک دهکده کوچک زندگی می کند ، در انتظار یک کودک است. شوهرش همزمان رمان می نویسد و از اهالی روستا به عنوان شخصیت خود استفاده می کند. در روند خلاقیت ، واقعیت و تخیل به طور مداوم در هم آمیخته می شوند...
بچه ی دوره ی انقلاب جنسی دهه ی ۶۰ ، مارگاریت معتاد به پول هست . او توسط مردی پولدار نگهداری میشود که تعداد زیادی معشوقه های جوان دارد و از آنها نگهداری میکند ...
»ژنه ویو« (دونوو) و »گی« (کاستل نوئوو) دل باخته ی یک دیگر هستند. »گی« به خدمت سربازی احضار میشود و از شربورگ میرود. »ژنه ویو« نیز که متوجه بارداری خود شده با تاجر الماسی به نام »رولان« (میشل) ازدواج میکند...
چهار برادر روستایی که به تازگی پدر خود را از دست داده اند به همراه مادر خود به برای پیدا کردن کار به شهر میلان می روند. جایی که برادر بزرگترشان هم اکنون در آنجا مشغول کار است و تصمیم دارد با دختر مورد نظر خود ازدواج کند. اما پیدا کردن کار به این سادگی ها هم نیست و برادر ها با مشکلات جدید تری رو به رو می شوند...