"کارا"، زنی با مشکلات روانی که از یک آسایشگاه فرار کرده، به یک توطئه علیه خود باور دارد. او با استفاده از بینندگان برنامهاش، کارهای وحشتناکی را برنامهریزی میکند که به بررسی سلامت روان، سوءاستفاده و خشونت میپردازد .
در شهری ساحلی، مخلوق هیولایی دکتر روپرت که شبهنگام در پی جمعآوری اعضای بدن برای مقاصد شوم خود است، باعث ایجاد هرج و مرج میشود. هیچکس در امنیت نیست.
تنها بازمانده یک قتلعام وحشیانه، باید با گروهی از پلیسهای تازهکار و خلافکاران همراه شود تا از یک پاسگاه پلیس در برابر هجوم هیولاهای بینبُعدی دفاع کند.
نیک کراس پس از مرگ مشکوک همخانهاش، بهطور اتفاقی فرقهای از گرگنماها را بیدار میکند. او به همراه سه غریبه باید با ارباب گرگها مبارزه کند تا از تبدیل شدن به یکی از آنها جلوگیری کند.
دو غریبه به نام های بلر و تامی در مسیر خود در یک منظره خشک حرکت می کنند تا یکدیگر را پیدا کنند. تنها راه ارتباطی آنها دو میکروفون رادیویی که به زودی باتریشان تمام می شود است ...
کاپیتان مورتیمر در یک ماموریت نجات به قطب شمال برای برگرداندن یک دوست قدیمی و خدمه اعزامی گمشده اش می رود ، اما کشتی او در ورقه یخ زده و توسط موجودات ماهی تشنه به خون محاصره می شود ...
داستان در مورد "سوفی" 18 ساله است که با دوستانش تولد خودش را جشن گرفته اند، طولی نمی کشد تا اینکه هیولاها خانه آنها را محاصره می کنند و اکنون "سوفی" و دوستانش باید با هیولاها مبارزه کنند …
چستر، پس از سالها دوری، به خانه برمیگردد و با تکرار تراژدی گذشته، این بار با قتل بستگانش روبهرو میشود. او در تلاش است تا بفهمد آیا قاتل قدیمی بازگشته است یا اینکه رازی تاریکتر در پس این وقایع نهفته است.