لیلی یک زن رمانتیک ناامید و عاشق ادبیات، غافلگیر می شود زمانی که آرزوی صحبت با نویسنده محبوبش به حقیقت می پیوندد و خود جین آستن وارد زندگی او می شود....
یک دانشجوی روزنامه نگاریِ جاهطلب، تحتتأثیر یک خبرنگارِ مشهور و بیرحم قرار میگیرد که او با ناامیدی تمام، میخواهد او را تحت تأثیر قرار دهد، حتی اگر به معنای دستکاریِ آخرین داستانش - و کل مفهومِ حقیقت - باشد...
سرآشپزی که از ترفیع مقام محروم شده، برای جلب اعتماد رئیس خود، شرط میبندد که میتواند وضعیت بدترین رستوران شهر را بهبود ببخشد و در این راه عاشق صاحب رستوران میشود.
اما وارنر، به عنوان معاون یک شرکت اسباببازی، 12 ماه در سال را صرف تمرکز بر کریسمس میکند و زمانی برای قرار گذاشتن باقی نمیگذارد. امسال، او قصد دارد به یک استراحتگاه مجردی گرمسیری سفر کند، اما یک اشتباه رزرو او را به یک شهر پر وسواس کریسمس می برد...
اما دو کریسمس متفاوت را تجربه میکند: یکی جایی که در شهر میماند و با یک عشق جدید جشن میگیرد و دیگری جایی که به خانه نزد خانوادهاش و مردی به نام "درو" برمیگردد. او سرانجام کشف خواهد کرد که چه چیزی او را در زندگی و عشق واقعاً خوشحال می کند....
وقتی تس به همراه خواهر ناتنیای که هرگز ندیده بود، باغ سیب را به ارث میبرد، راز خانوادهای را که او را رها کردهاند، کشف میکند و در نهایت درک جدیدی از خود پیدا میکند...
پیتون، تهیهکننده پادکست، مجبور میشود الکس را به ستاره بعدی تبدیل کند و نمایشی عالی برای نجات ایجاد کند. این نمایش در قالب یافتن عشق واقعی پیتون است. همانطور که دو نفر پیش می روند، آنها کسانی هستند که عشق را پیدا می کنند...