با روحیه "این یک زندگی شگفت انگیز است" (1946)، یک زن جوان باید رویای خود را رها کند و در زادگاه کوچک خود به عنوان رئیس تجارت ساختمان و وام خانواده اش بماند.
داستان خنده دار نجیب زاده سالخورده دیوانه اما مهربان و جوانمرد دون کیشوت است که به کمک صاحبش سانچو پانزا با آسیاب های بادی که به عنوان اژدها دیده می شوند مبارزه می کند تا روسپی دولسینیا را که به عنوان یک زن دیده می شود نجات دهد...
وقتی دو دختر مجرد، جنت و کریسی، به یک همخانه برای زندگی مشترک در آپارتمانشان در سانتا مونیکا نیاز دارند، تصمیم میگیرند به جک، مردی که بعد از مهمانی خداحافظی آخرین همخانهشان، در وان حمام بیهوش پیدا میکنند، اتاق بدهند.