مرد جوانی خودش را جای یک مرده جا میزند و خود را درگیر در جهان زیرزمینی از قدرت، خشونت، و فرصت می کند كه در آن مردان در پشت درهای بسته بر روی زندگی مردان دیگر قمار می کنند ...
ریس هولدن، یک هنرپیشه مبارز، به خانه خانواده اش باز می گردد. او متوجه می شود که دو نفر دیگر، یک دانشجوی فارغ التحصیل سابق و یک موسیقیدان بالقوه، با پدرش زندگی می کنند...
«جکي» (ساراندون) سرپرستي دو بچه اش را به عهده دارد. شوهر سابقش، «لوک» (هريس) که يکشنبه ها بچه ها را پيش خودش مي برد، با زني به نام «ايزابل»(رابرتس)، عکاس درجه يک مد زندگي مي کند؛ اما از آن جايي که «لوک» هميشه به دلايل کاري ناچار به سفر کردن است، زحمت آماده کردن بچه ها براي رفتن به مدرسه (وقتي خانه ي پدرشان هستند) به عهده ي «ايزابل» مي افتد و او هم زني نيست که اين کار را بلد باشد. زندگي به همين منوال مي گذرد تا اين که «جکي» متوجه مي شود به سرطان مبتلا شده است...
در سال 1935، شادراخ، برده سابق 99 ساله، درخواست می کند که در خاکی که در آنجا به دنیا آمده بود، دفن شود. با این حال، این زمین متعلق به خانواده بزرگ دابنی است و دفن یک مرد سیاه پوست در آن زمین، نقض قوانین سختگیرانه ویرجینیا است....
بعد از اینکه (جولی) دختر (کارن) به طرز وحشیانه ای به قتل می رسد، او از پلیس لس آنجلس تقاضا می کند تا رابرت دوب مظنون پرونده را برای همیشه در زندان نگه دارد اما پلیس درخواست او را نادیده می گیرد ...
بردی هاوکس برای نجات پسرش جرمیا که به گروه بوچ کسیدی و ساندنس کید پیوسته، به دنبال آنها میرود تا او را قبل از گرفتاری بیشتر با قانون، از آن گروه جدا کند.
دو محقق به نام های لیلیان رینولدز و مایکل بریس دستگاهی طراحی میکنندکه می تواند تجارب واقعی مردم را ضبط و پخش کند. وقتی که قابلیت جدیدی را به آن اضافه می کنند که می تواند به مغز رفته و بفهمید در آن لحظه چه احساسی دارد یا به چه چیزی فکر می کند ، دستگاه از کنترل خارج می شود و...
دختری بیمار که عمر زیادی ندارد، تلاش میکند تا در مدت کوتاهی باقیمانده از زندگیاش، خانوادهای را برای خودش بسازد و مادرش را با مردی که دوستش دارد، آشتی دهد.
دو خبرنگار، تریسی و چاک، پیامی از شخصی که درباره "دنیای آینده" چیزهایی کشف کرده بود دریافت می کنند. این شخص قبل از اینکه بتواند چیزی در مورد دنیای آینده به کسی بگوید، کشته می شود. بنابراین آنها دست به کار می شوند و...
جوزف کوچر یک فروشنده ی بازنشسته است. او برای این که به خانه ی سالمندان نرود، تصمیم می گیرد خانواده ی پسرش را ترک کند. او سفری جاده ای را آغاز کرده و در مسیرش با یک نوجوان حامله دوست می شود. جوزف به این دختر کمک می کند که فرزندش را به دنیا بیاورد و در این حین معنای واقعی زندگی را متوجه می شود...