گویدو، مردی بدبین و ناامید، از روابط جدی بیزار است و به زنان نگاهی تحقیرآمیز دارد. او روزهای خود را به گپ زدن با دوستانش می گذراند تا اینکه با جولیا، باریستایی ساده و گرفتار، آشنا می شود. جولیا با شخصیت بی ریا و معصوم خود، قلب گویدو را تسخیر می کند و به او نشان می دهد که عشق و زندگی، می توانند شکلی دیگر نیز داشته باشند.
مارکو، تاتو، سرنا و لئو دوستان جدایی ناپذیری هستند که آماده دفاع از یکدیگر در برابر قلدری همکلاسی های خود هستند.هر چهار نفر احساس میکنند مورد بیتوجهی خانوادههایشان قرار گرفتهاند اما ...
کلارا و دیگو، تحت راهنمایی روانپزشک یک مرکز توانبخشی روزانه برای افراد آشفته ای که در آن حضور دارند، تصمیم می گیرند که مرکز درمانی را به یک رستوران تبدیل کنند که همه همراهان دیگرشان را درگیر می کند...
مارتینو در حالی که از لیندا و مادربزرگش لولو مراقبت میکند، تماسی از تیا، دوست جوانیاش که در خطر است، دریافت میکند. برای نجات، او مجبور میشود لیندا و مادربزرگش را در یک شب رومی جسورانه با خود ببرد.
"دوناتلا" و "بئاتریس" در یک مرکز روانی در توسکانی هستند. آنها داستان زندگی بسیار متفاوتی دارند ، اما روزی فرصتی برای فرار از آن جا برای آن ها به ارمغان می آید که زندگی ها آن را تغییر می دهد..
در قرن هجدهم، "شرکت مسافرتی هنرهای منظره" متشکل از Tyrant، Lady Leonarde، Serafina، Isabella، Leandre، Zerbina، Matamore و Pulcinella هنگام سفر به پاریس در هوای بد گم می شود. آنها قلعه ای را می بینند و از خدمتکار پیترو می پرسند که آیا می توانند شب را بگذرانند. آنها به زودی متوجه می شوند که قلعه ویران شده متعلق به نجیب زاده ویران شده ژان لوک است
کشیش جوان پدر جولیو پس از یک سفر طولانی زیارتی به رم ، زادگاه خود بازگشت. دون جولیو امیدوار است که در کنار خانواده و دوستانش در آرامش زندگی کند ، اما متوجه می شود که بسیاری از آنها ..
الیزا فقط چهل سال دارد. وقتی بیماری غیرقابل تحمل او را از همسر و دخترشان می گیرد. قبل از اینکه قلبش متوقف شود ، الیزا راهی برای ماندن در کنار او پیدا می کند و…
سه کارگردان به داستان کوتاه را به سینما آورده اند. در قسمت اول یک ستاره سینمای دائم الخمر انگلیسی به دنبال پذیرفته شدن در رسانه های ایتالیا است. در قسمت دوم کنتسی با اسبی سیاه رابطه ای عجیب دارد و قسمت سوم داستان یک دانشجوی دیوانه اتریشی را روایت می کند...