در سال 1994 دو نفر در حال تبادل داستان در یک برنامه رادیویی با یکدیگر ملاقات می کنند. آنها عاشق می شوند، اما به نظر می رسد که نمی توانند زمان مناسب برای دیدار را تعیین کنند.
فیلم در دوران قرون وسطیِ کره رخ می دهد. داستان در مورد زنی فداکار و شجاع است که راهیِ سفری ماجراجویانه می شود تا انتقام مرگ مادرش را بگیرد. اما او در این بین باید با یکی از قوی ترین جنگجویان از سلسله ی گوریو رو به رو شود…
بانوی ذاتی جدید در نقره قرار داده شده قفل در یک ایستگاه حمل و نقل اداره می شود. بانوی است که توسط یک مادر (کیم هی سو) که یک مربی برای یک گروه کوسه وام است برداشته شده است. بعدها، وقتی که یک خانم تبدیل به یک نوجوان رشد کرده است، او انجام ماموریت توسط مادر خود را به او داده شده است.
"بوک-سون" یک غرفه خیابانی دارد، از خواهر کوچکترش مراقبت میکند و به دلیل خشم سریعش، توسط بسیاری ترسانده میشود. زمانی که "تائه-سو" خواهرش را به قتل میرساند، خشم او را به طور کامل فراگرفته و او به دنبال قاتل است که ...
کیم شین یک گوبلین هست که محافظ ارواح هم هست و ادمها رو در دنیای بعد از مرگشون راهنمایی میکنه. او با وانگ یئو زندگی میکنه که یک فرشته مرگ هست که دچار فراموشی شده و مسئول گرفتن جان ادمهاست. هر دوی اونها با هم مردن و عبور از مرگ ادمها رو میبینند. شین دیگر نمیخواهد جاودانه باشه و برای پایان زندگی جاودانه اش به دنبال یک عروس فانی میگرده. در همین حال جی یون تاک یک دانش اموز دبیرستانی هست که با وجود واقعیتهای دردناک زندگیش, همچنان خوشبین هست و در اخر عاشق گوبلین میشه. کیم سان صاحب یک مغازه است و دختری بسیار جذاب و درخشان که همه مردها عاشقش میشوند,او دختر سخت کوشی هست و با فرشته مرگ ملاقات میکنه و زندگیش شروع به تغییر میکنه ….
یومی (Kim Go Eun) یک کارمند معمولی است. داستان اغلب بین زندگی واقعی یومی و درون ذهن او جایی که سلول ها مشغول فعالیتند، در جریان است. هر کدام از سلول ها نشان دهنده احساسات مختلف مانند عشق، خشونت، عقلانیت، خوب و بد است…
سریال درمورد یک پادشاه که مردمش همه جوره او را قبول دارند و فکر میکنند که اون بهترین فرد برای اداره کشور است اما حقیقت متفاوت است او از کارهای دربار خسته شده و اینکه پدرش را در زمان طفولیت جلوی چشمش در قصر به قتل رسانده اند همین باعث میشود که امن ترین جا همزمان برای او ناامنترین مکان هم باشد روزی در دنیای او دریچه ای باز میشه که میشه از طریق این دریچه به یک دنیای موازی راه یافت این دنیا در حقیقت همان کشور است اما در زمان فعلی در این بین شیطان به او وعده زنگی در دنیای دیجیتال و مدرن و پر از راحتی را میدهد تا با او همکاری کند
هونگ سول , بعد از وقفه یکساله بخاطر شرایط خانوادگیش به کالج بر میگرده , اون یک دختر سختکوش و ماجراجو هست که بعد از برگشتش اشتباهی درگیر یوو جونگ , سال بالایی خودش میشه که پسری ورزشکار و خوش چهره است و همینطور نمرات خوبی میاره , اما یک نیمه تاریک دارد . از اون به بعد زندگی سول برمیگرده و بدتر میشه و اون تقریبا مطمئن هست که این بخاطر کارهای یوو جانگ هست . چرا اون بعد از یک سال این طور دوستانه رفتار میکنه ؟