افرادی تصمیم میگیرند که از قانون سبقت بگیرند و برای به دست آوردن زمینهای بدون مالک، تلاش کنند. در یکی از این موارد، شهروندی به نام میلت داوسون، برای به چالش کشیدن قانون, قمار بازی به نام آس هلمز را انتخاب می کند. تا از پشت به او شلیک کند...
جان ویات در کودکی شاهد قتل والدین و ربوده شدن برادرش می شود. سال ها بعد، در سفری با کاروان به سمت غرب، با برادرش که اکنون جاسوس باندی است که مرتکب این جنایات شده است، ملاقات می کند. جان و برادرش هر دو عاشق مری گوردون، دختری زیبا و مستقل می شوند.
«داج سیتی»، به عنوان آخرین شهر پیش از ورود به قلمرو غرب وحشی، به طور طبیعی به مرکز تجمع تبهکاران تبدیل شده است. به همین دلیل، دولت فدرال یکی از توانمندترین مأموران مجری قانون خود، یعنی کلانتر «مت دیلون»، را به این شهر اعزام میکند. کلانتر دیلون در اجرای قانون بسیار قاطع و سرسخت است، اما هرگز این اصل را فراموش نمیکند که قانون برای خدمت به مردم وضع شده است، نه آنکه مردم در خدمت قانون باشند. در انجام این مأموریت دشوار، «تَدِ» تازهکار و «فِستوس هَگِنِ» سالخورده و باتجربه، به عنوان معاونان کلانتر، او را یاری میدهند.