گوژپشتی که در سردخانه کار می کند عاشق زنی بیمار می شود. وقتی زن می میرد، او از کوره در می رود و از یک دانشمند کمک می گیرد تا او را از دنیای مردگان بازگرداند...
یک کلانتر مصمم، یک دزد و دوست دخترش را تعقیب می کند و اجازه نمی دهد هیچ چیز مانع دستگیری آنها شود. او از تمام تلاش خود برای یافتن آنها استفاده می کند و حتی از خطرات احتمالی هم نمی ترسد...
در طول سالها، زندگی خانواده کارلوس آلونسو دستخوش چند تغییر مهم بود: تولد ماریای کوچک، فرزند شانزدهم شان که همزمان با مرگ مادر بود و یک شکاف جبران ناپذیر را بر جای گذاشت...