مردی با دختری آشنا می شود که اخیراً از عشقش جدا شده است. آنها در نهایت با یکدیگر بیشتر آشنا می شوند اما مرد به دوستی دختر با مردان دیگر حسادت می کند...
گروهی ثروتمند که در قلعهای پنهان شده بودند، از جنگ هستهای جان سالم به در بردند. وقتی به بیرون رفتند، دیدند همه مردم شهر نابینا شدهاند و گروهی مرموز به نام "صاحبان تاریکی" در این اتفاق دست داشته است.
ساندو کید، بازماندهی یک کشتار وحشیانه، برای انتقامجویی دست به کار میشود. او با بیرحمی تمام عاملان کشتار را به قتل میرساند و در این مسیر با رنجرزهای تگزاس همراه شده و با فردی همدل آشنا میشود.