امبر، مادری جوان است که پس از ناپدید شدن مرموز همسرش، مجبور به کار در یک معدن شن میشود. اما آنچه او با آن روبرو است، فقط سختی زندگی نیست، بلکه وحشتهای ناملموسی است که زخمها و آسیبهای روانی قدیمی را بیدار میکند.
استاد قدر بعد از فوت فرزندش، با دسیسهٔ جدید شیطان مواجه میشود. شیطان برای درهم شکستن ایمان او، همسرش، عزیزه، را هدف قرار میدهد تا قدر را مجبور به تسلیم شدن در برابر خود و پشت کردن به خدا سازد.
گاسپار، کارآگاهی که در حال پیگیری پرونده قتل عامی با دخالت دولت است، از طریق یک مخبر، به سرنخهایی از ناپدید شدن دوست دوران کودکی خود، کیانا، دست پیدا میکند. این سرنخها او را به وان علی، یک تبهکار قاچاق انسان، متصل میکند.
استادی به نام "قدرت" که دارای مهارت های معنوی بود، نتوانست فرزند خود را که جن زده شده بود نجات دهد. قدرت پس از بازگشت به روستای خود، باید پسر یاسمین را که همنام پسر متوفی اوست، از بدنش خارج کند...