گورو، که هم متخصص زنان است و هم از طرفداران پر و پا قرص آیدلها، پس از شنیدن خبر وقفهی کاری ناگهانی اِی، ستارهی محبوبش، دچار شوک عمیقی میشود. او هرگز تصور نمیکند که سرنوشت، پیوندی فراتر از درک و منطق بین او و اِی رقم خواهد زد. این در حالی است که در دنیای آیدلها، دروغ ابزاری قدرتمند به شمار میرود.
سه سال پیش از داستان، سفینه فضایی غولپیکری در آسمان توکیو پدیدار میشود. جنگی نابرابر با موجودات فضایی که در ظاهر بیخطر به نظر میرسند آغاز میشود و بحثها و جنبشهای صلحطلبانه را به دنبال میآورد. با وجود این اتفاق غمانگیز و بیسابقه، دو دختر دبیرستانی به نامهای کویاما کادود و ناکاگاوا اوران زندگی خود را بدون توجه به این اتفاق ادامه میدهند. تمرکز داستان نه بر روی تهاجم بیگانگان، بلکه بر روی فطرت انسانی، گفتگو، دوران بلوغ و زندگی است.
گیکو نوکومورا یک دانشجوی دختر در آکادمی نایتینگل است که اره برقی خودش را با خود حمل می کند. یک روز او شروع به حمله اجساد تغییر یافته ای می کند که توسط یکی از همکلاسی هایش، Nero Aoi ساخته شده است. او راه خود را از میان اجساد ادامه می هد و به مخفیگاه نرون می رود...
یک دختر مدرسه ای وجود دارد که اره برقی شخصی خود را حمل می کند. او مورد حمله جسدی قرار گرفت که یک روز توسط همکلاسی اش ساخته شده بود. او نمیداند که چرا توسط یکی از همکلاسیهایش مورد حمله قرار گرفته است. برای یافتن پاسخ او به پایگاه دشمن می رود. در آنجا او متوجه دلیل حمله می شود...
از آنجایی که جهان با ظهور ناگهانی یک مادر بیگانه مرموز تهدید می شود، بهترین دوستان کویاما کادود و ناکاگاوا "آنتان" اوران به زندگی دبیرستانی خود ادامه می دهند. اما وقتی بزرگ میشوند، با پرسشهای وجودی مواجه میشوند، پیچیدگیهای دوران بزرگسالی را میآموزند و اینکه تهدید واقعی ممکن است از بالا نباشد.